اختصاصي خبرگزاري رضوي/
روايتي از نذر فرهنگي يك تاكسيدار كرجي؛ با مهرباني سوار شوید
تا به حال هم راههای مختلف را برای این کار انتخاب کرده است. مانند نوشتن متنهای مختلف درباره مهرباني و گذاشتن آن داخل ماشین یا نوشتن متنها بر روی درب کاپوت و صندوق عقب. حتی به مسافرهایشان در روزهای جشن شکلات میدهد. یکی دو ماه هم میشود مانیتوری برای تاکسیاش تهیه کرده و در آن بسته به اینکه چه کسانی مسافرانش هستند فيلمهاي آموزشي پخش میکند.
زیباترین کاری هم که تا به امروز انجام داده، سوار کردن مسافران سالمند به طور رایگان است. او حتی به این موضوع اکتفا نکرده و در روزهای عید، شهادتها، تولدها و سه روز 19 تا 21 ماه مبارک رمضان تمام مسافرها را با ذکر تنها یک صلوات سوار میکند و به مقصد میرساند. او ميگويد در تاكسي من «کرایه برای سالمندان رایگان است و به جای کرایه، دعا و آرزوي عاقبت خیری برای جوانان بكنند.»
آقاي جوانبختی، راننده تاکسی خطي میدان آزادگان تا میدان امام حسین(ع) در کرج است. از روزی که آقای جوانبختی تصمیم گرفته است دست به این فعالیتهای فرهنگی بزند 4 سال میگذرد. 4 سالی که هر روزش با خاطرات و اتفاقات تازهای همراه بوده و میگوید روزیاش را از دعای خیر سالمندانی که هر روز به رایگان سوار میکند، میگیرد.
چهار سال تلاش برای فرهنگسازی در جامعه کاری است که اين تاكسيدار كرجي کرده است تا اکثر مردم کرج او را بیشتر از هر راننده تاکسی ديگري بشناسند. مردی که با چهره آفتاب سوختهاش، خوش برخورد است و با کلام نخست متوجه میشوید تا چه حد میتواند یک فرد مهربان، خوشقلب و به فکر مردمش باشد.
میگوید بچه جنوب تهران است، میدان خراسان، خیابان بیسیم؛ اما 20 سال میشود که به کرج آمده و از همان ابتدا راننده تاکسی بوده است: «سالهاست که به این فکر هستم تا کارهای فرهنگی انجام دهم. اما همیشه این سوال برایم پیش میآمد که چگونه؟ تا اینکه از چهار سال پیش دست از فکر کردن برداشتم و با خودم گفتم: «دیگر فکر بس است و وقت عمل رسیده. برای کار فرهنگی باید از خودت شروع کنی» و همین کار را هم کردم.
کمک به سالمندان برای من همیشه اهمیت داشت و دوست داشتم کاری کنم تا جوانترها هم یاد بگیرند و به این فکر کنند که روزی آنها هم به سن سالمندی خواهند رسید. باید در جوانی دست سالمندان را بگیریم تا به وقت پیری، جوانها دستمان را بگیرند. در ابتدا یک کاغذ کوچک در ماشینم چسباندم که روی آن نوشته شده بود: «کرایه از سالمندان گرفته نمیشود.» از همان روز اول که این کار را انجام دادم روزیام بیشتر شد و برای همین هر روز با انگیزه بیشتری پشت فرمان نشستم و کار کردم.»
سالمندان مهمان من هستند
دعا و عاقبت به خیری که از زبان سالمندان میشوند برایش کافی است و خستگی کل روز را از تنش بیرون میآورد. او ميگويد: «وقتی کارم را شروع میکنم خدا خدا میکنم اولین مسافرم سالمند باشد. شروع کار با دعای خیر آنها خیلی به روزیام اضافه میکند. شده در یک روز چند پیرمرد یا پیرزن سوار کردهام و یک روز هم شده بیش از 20 سالمند را رایگان به مقصد رساندهام. اصلا برایم مهم نیست آن سالمندی که سوار تاکسیام شده چقدر توان مالی دارد. به هیچ وجه از آنها پول نمیگیرم. حتی بعضیهایشان اصرار میکنند و میگویند مشکل مالی ندارند که از آنها پول نمیگیرم. من هم میگویم به این دلیل نیست که پول نمیگیرم؛ کلا سالمندان مهمان من هستند. همین کار من باعث دوستیهای زیادی شده است. همین دوستیها و لبخندها وقت پیاده شدن است که من را تا آخر وقت که کار میکنم سرپا نگه میدارد.»
به مردم هم ميشود کارهای خوب یاد داد
آقای جوانبختی خوش صحبت است و تمام تلاشش بر این است تا با تمام مردم بدون توجه به سن و سالشان مهربان برخورد کند و به خوبی با آنها ارتباط داشته باشد. برای همین با مسافرهای جوانش هم برخورد خوب و مهربانانهای دارد و میگوید:
«من با جوانها هم خیلی خوب صحبت میکنم. چون عاشق جوانها هستم و دوست دارم به آنها رفتارهای خوب را نشان دهم تا یاد بگیرند. به طوطی حرف زدن یاد میدهند، به اسب رقصیدن یاد میدهند، انسان که مافوق تمام این موجودات است. مگر میشود چیزی یاد نگیرند. پدر و مادرها باید با جوانهایشان رفیق باشند. وقتی به بچههای این زمانه مثلا بگوییم پایت را جلوی بزرگتر دراز نکن و ما زمان قدیم این کار را نمیکردیم؛ آن بچه پایش را یک متر درازتر میکند. همین حرف ساده با دوستی و رفاقت زده شود مطمئن باشید آن پایی که جلوی بزرگتر دراز شده جمع خواهد شد. آنقدر در این زمانه مشغله کاری زیاد شده که کسی حوصلهاش نمیگیرد به درد و دل بچههایش گوش دهد. در اینجاست که این بچه به اولین کسی که برخورد میکند و درد و دلش را بگوید دیگر معلوم نیست به چه راههایی کشیده شود... باید در ابتدا پدر و مادرها با بچههایشان دوست باشند تا آنها در جامعه نیز برخورد خوبی داشته باشند. در هر صورت من فکر میکنم این جامعه است که میتواند در شکل دادن شخصیت افراد تاثیرگذار باشد. پس باید جامعه خوبی هم داشته باشیم و تمام مسئولیتها نباید به گردن خانواده باشد.»
روزهایی که صلواتي به مقصد میرساند
او برای به دست آوردن دل تمام مردم شهرش فکرهای خوبی کرده و در روزهایی که مناسبتی هستند مثل تولدها، عیدها و شهادتها هم ماشینش را با بنر و پلاکارد میپوشاند و تمام مسافرها را صلواتی سوار میکند. یعنی در طول سال با یک حساب سرانگشتی میتوان به این موضوع رسید که این راننده تاکسی خوش قلب، نزدیک به یک ماه مردم را رایگان به مقصد میرساند:
«تولدها و شهادتهای امامان و معصومین با بنر دورتا دور ماشین را پر میکنم و میگویم این روز را صلواتی میبرم. از روز قبل مناسبتها از ساعت 4 بعدازظهر شروع میکنم تا فردا شب که تمام میشود. ضمن رایگان بردن شکلات هم به مردم میدهم. ماه رمضان هم روزهای 19 تا 21 ماه رایگان میبرم. روزی را خدا میدهد و ضامن من دعای خیر همین پیرمردها و پیرزنهاست. برای همین است که در این چهار سال روزیام زیاد شده است. قبلا یک خانه 70 متری قدیمی داشتم اما یکدفعه نمیدانم چطور شد که آن خانه را فروختیم و توانستم خانهای بهتر و بزرگتر بخرم. همینهاست که باعث ميشود انگیزهام صد برابر باشد.»
برای فرهنگ هر چقدر هزینه شود کم است
آقای جوانبختی 2-3 ماه میشود که یک مانیتور برای تاکسیاش به مبلغ 400 هزار تومان تهیه کرده و بسته به اینکه مسافرش پیر است یا جوان یا کودک؛ متناسب با او یکسری پیام، فیلم و متن میگذارد تا زمانی که مسافر به مقصد میرسد از آن استفاده کند و میگوید: «وقتی مسافرها سوار ميشوند در ابتدا نگاه میکنم ببینم جوان است یا پیر یا کودک و برنامههای مختلفی که جمعآوری کردهام را انتخاب و پخش میکنم. مثلا مطالب درباره اعتیاد يا ازدواج پخش میکنم. حتی کودکی سوار ماشین شود برایش کارتون پخش میکنم. من این کارها را میکنم تا بگویم برای فرهنگ هر چقدر هزینه کنید کم است. حتی میخواهم یک متن بنویسم تا دکترهایی که میتوانند در هفته یا در ماه چند مریض را رایگان ببینند، کارتهای ویزیتشان را بدهند. بعد من شماره آنها را به خیریهها بدهم تا نیازمندان بتوانند ویزیت رایگان شوند. نیازمندان زیادی هستند که نیاز به کمک پزشکان دارند.»
شما هم بیایید خودنمایی کنید
او 3 دختر و یک پسر و چهار نوه دارد. دو دخترش ازدواج کردهاند و هنوز یک پسر و یک دخترش را به خانه بخت نفرستاده است. اوایل، خانوادهاش چندان موافق فعالیتهایش نبودهاند. او میگوید: «خانوادهام برای نوشتههایی که روی ماشین میزدم مشکل داشتند. میگفتند نزن، چون مسخرهات میکنند. به هر حال برای هر کاری که میخواهی شروع کنی در ابتدا سختیهایی وجود دارد. یک بار داشتم خندوانه نگاه میکردم، یک خانم هنرپیشه مهمان برنامه بود. میگفت با وانت لباس و غذا و اینطور چیزها جمعآوری میکرد و به کورهپزخانهها میبرد. چند نفر به او گفته بودند این کارها را نکن، میخواهی خودنمایی کنی؟ او هم گفته بود اگر شما هم میتوانید بیاید و مانند من خودنمایی کنید. این کارها که خودنمایی نیست. وقت و پول را میگذاری برای کمک به مردم. کاری که من میکنم هم به همین شکل است. من وقت و پولم را تا آنجایی که در توان داشتهام، گذاشتهام تا یک جوان هم یاد بگیرد. هر کس از خودش شروع کند اوضاع حتما بهتر خواهد شد. ای کاش کمی به این موضوع بیشتر بها داده میشد.»
محمدرضا جوانبختی در این سالها فکر و مشغلهاش همین کارهایی است که انجام میدهد. او حتی میگوید شده است كه ساعتها قبل از خواب به این موضوعات فکر میکند که چطور ایدههایش را به مرحله عملی شدن نزدیک کند. ایدههایی که تمامی ندارند... او آنقدر فکر میکند تا جایی که میبیند نزدیک سحر است و هنوز خواب به چشمهایش نیامده ...