۰
تاریخ انتشار
چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۱۰
تحلیل زندگی روزمره در جامعه پسا انقلابی/ بخش دوم

کراوات و صورت غیر انقلابی

عباس کاظمی/ جامعه شناس
کراوات و صورت غیر انقلابی
کراوات و صورت غیر انقلابی
تأمل بر کراوات، نمادی از تأمل در باب سیاست‌های پوشش در ایران انقلابی است. درعین‌حال، پیرامون کراوات، شبکه‌ای از پوشش و لباس معنا می‌شود؛  زنجیره‌ای که ما آن را ذیل نظام پوشش درک می‌کنیم. در این میان نشانه‌های همنشین با کراوات را می‌توان در صورت تراشیده، کت و شلوار، استفاده از انواع ادکلن‌های خارجی و آرایش مُد روز دید. در جبهه مقابل، نشانه‌های جانشین را می‌توان در پیراهن سفید که عمدتا روی شلوار گذاشته می‌شد، ریش، استفاده از عطر گل محمدی و گل یاس، آرایش موهای خوابیده و به‌یک‌سمت کشیده شده دید. (حتی شکل شانه‌ها هم فرق می‌کرد: در حالی که دسته اول از برس‌های سر استفاده می‌کردند، طرف مقابل از شانه‌های کوچک و لاانگشتی که معمولا در جیب پیراهن‌شان جا می‌دادند استفاده می‌کردند.)
در این میان، صورت، آینه تمام‌نمای شخصیت و هویت بود و فرد انقلابی را از فرد غیرانقلابی جدا می‌کرد. در صورت می‌توان باطن فرد را خواند و کاوید و ایمان، تعهد و مردانگی او را از چهره اش تشخیص داد. این بود که همانند همه چیزهای دیگر، صورت میدان جبهه‌بندی دقیقی شده بود: "صورت‌های تراشیده" و "ریش‌دار". صورت‌های تراشیده که همراه با کراوات تداعی می‌شده است، همزمان به عنوان نمادی برای غربی‌بودن و سلطنت‌طلب‌بودن یا غیرانقلابی بودن بازنمایی می‌شد. حتی تصور می‌شد که ریش، مقوله‌ای کاملا دینی است یا به صرف آن‌که فردی ریش می‌گذارد معانی مذهبی و سیاسی را هم با خود حمل می‌کند و کسی که ریش نمی‌گذارد پیام خاصی به جامعه منتقل می‌کند. (این طور نیست که در عمل همه کسانی که ریش دارند مذهبی و همه کسانی که ریش داشته و از کراوات استفاده می‌کردند غیر انقلابی و غیر مذهبی بوده باشند. یکی از وبلاگ‌های مدافع ارزش‌های انقلاب، چنین برداشت ساده لوحانه‌ای را رد می‌کند و در "پُستی" (نوشته‌ای) از شهدایی یاد می‌کند که تصاویری با ریش‌های تراشیده و کراوات داشتند، سپس تأکید می‌کند که نباید از ظاهر افراد در باب باطن آن‌ها قضاوت کرد. رجوع کنید به "شهدایی
که اشتباهی شهید شدند" (20 خرداد 1394) در:http://sayberi174.persianblog.ir)

روشن است که ریش همه‌جا و در همه برهه‌ها این پیام را نداشته است و این معنای سیاسی ریش، خود پدیده‌ای انقلابی است. امروزه اما شکل‌های خاکستری و کم‌تر ایدئولوژیک از صورت مطرح است. بعدها که در کنار چهره انقلابی، چهره اصلاح‌طلبی باب شد، این چهره تجدیدنظرطلب تفاوت را در شکل صورت نیز نشان داد: صورت هایی با نه‌ریش و به اصطلاح "آنکادره".
ته‌ریش داشتن، مرز شفاف میان صورت ریش‌دار و صورت تراشیده را زیر سؤال می‌برد؛ چهره جدید هم مایل است انقلابی بمانند و هم به بخش دیگر جامعه که اکنون میان آن و بخش انقلابی شکاف است، نزدیک شود. در واقع می‌خواهد هم مدرن باشد و هم متعهد به نظم سیاسی. بنابراین، صورت در بستر جامعه انقلابی، متنی سیاسی است که هویت و رفتارهای فرد را می‌توان بر اساس آن خواند و تشخیص داد. کراوات در این میدان باید در کنار صورت و آرایش فهم شود.

یقه و سیاست
کراوات لاجرم با یقه سر و کار دارد. از سویی دیگر، گریز از پوشش کراوات نیز بر شکل خاصی از یقه، یقه "ایستاده"، مبتنی است؛ یعنی یقه‌ای به غایت ساده که به لحاظ فرهنگی ریشه‌ای طولانی‌تر از انقلاب ایران دارد و به عنوان پوششی مذهبی در برخی جوامع دیگر (مانند پاکستان، افغانستان، تاجیکستان) هم استفاده می‌شود. اگرچه طلاب و روحانیون سال‌هاست از چنین یقه‌ای استفاده می‌کنند اما بعد از انقلاب این شکل از یقه در بین مردم کوچه‌وبازار و انقلابی گسترش یافت و به عنوان نمادی از ساده‌زیستی، انقلابی‌بودن و مثبت‌بودن درنظر گرفته شد. در همین دهه، چنین لباسی برای گریز از پوشش کراوات در محافل رسمی و بین‌المللی به عنوان شکل پوشش دیپلمات‌های ایرانی مورد استفاده قرار گرفت. (آقای ولایتی وزیر خارجه در دهه 1360 و 1370 در مباحثه‌ای ادعا کرده است که این شکل یقه ابداع خود اوست که به نام "یقه ولایتی" معروف شده است. گویا آقای ولایتی بین "یقه آخوندی" و "یقه ولایتی" فرق می‌گذارند. رجوع کنید به:
http://khabaronline.ir/detail/268928.)

اگرچه شکل‌های دیگری از یقه نیز وجود داشت و طرد نمی‌شد، اما مسأله این
بود که این نوع یقه در ضدیت با کراوات خود را معنا کرده بود نه در ضدیت با یقه‌های دیگر! یقه‌های دیگر آزادانه استوار باقی ماندند و این کراوات بود که مورد هجمه قرار گرفت.  با این حال، فرهنگ "یقه ایستاده" که در بین مردم "یقه آخوندی" (و در چند سال اخیر نوع دو لایه آن به بازار آمده که به "یقه دیپلمات" معروف است) گفته می‌شود، در زندگی روزمره، برتر و "سرور" شد و در مقایسه با سایر یقه‌ها، جایگاهی مسلط یافت، به گونه‌ای که فرد صاحب این یقه از نوعی وجاهت و برتری فرهنگی برخوردار می‌شد.

ایدئولوژی رنگ‌های تیره
کراوات خود نشانه کلیت پوشش است و عناصر متعدد دیگری را پیرامون خود تعریف می‌کند. مسأله رنگ نیز بخشی از زنجیره‌ای است که می‌تواند در کنار کراوات طرح شود. رنگ‌ها نیز جهت‌گیری سیاسی خود را دارند و می‌توانند دوست یا دشمن باشند. در ایران دهه 1360 و نیمه اول دهه 1370 رنگ‌ها اسلامی و غیر اسلامی شده بودند. حتی برخی انقلابی‌تر بودند و برخی ضد انقلابی. رنگ‌های تیره و از جمله سیاه، نماد جامعه مذهبی بود و حتی رنگ‌هایی چون قرمز را که نماد شهادت محسوب می‌شد بازنمایی می‌کرد. وقتی به بدن‌های در حال حرکت نگاه می‌کردیم، احساس می‌کردی جامعه با رنگ‌های تیره و کدر رنگ‌آمیزی شده است؛ رنگ‌هایی که نماد فرودستی، متانت، تواضع، مذهبی بودن، انقلابی بودن و حتی رنگ عشق تعبیر می‌شدند.
اگر دنیای رنگ‌ها را به دو دسته تیره و روشن تقسیم کنیم، رنگ‌های تیره در دهه 1360 متعهدتر و مذهبی‌تر بودند و رنگ‌های روشن بی‌دین، غیر متعهد و آلوده به اغراض دشمن. در حالی‌که رنگ‌های سیاه و قهوه‌ای، انقلابی و آرمان‌خواه بودند، رنگ‌های سفید و قرمز مفسده‌آمیز محسوب می‌شدند. اما چرا رنگ تیره استعداد انقلابی‌گری بیش‌تری داشت؟ و چگونه سیاست رنگ‌ها در جامعه پساانقلابی تغییر کرد؟ و در نهایت، جامعه چگونه به رنگ‌ها بازگشت؟
دلایل متعددی را می‌توان برای ایدئولوژیک‌شدن رنگ‌های تیره برشمرد و من تنها به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنم. یکی از مهم‌ترین دلایل، رابطه‌ای بود که میان
رنگ پوشش مناسک مذهبی شیعی با مناسک سیاسی_انقلابی ایجاد شده بود. در حالی‌که رنگ‌های تیره، مستعد حضور در مراسم عزا، تشییع جنازه و شرکت در مراسم سوگواری بودند، رنگ‌های روشن، رنگ تفریح و زندگی به شمار می‌آمدند؛ در حالی که رنگ‌های تیره مستعد سوژگی و اطاعت بودند، رنگ‌های روشن سرکش و رام‌نشدنی فرض می‌شدند. سلطه رنگ تیره صرفا به فرهنگ عمومی محدود نشد، بلکه قوانینی تدوین شد که براساس آن افراد به هنگام حضور در دانشگاه‌ها و مدارس و ادارات، با حفظ شکل مشخص از پوشش، بایستی از رنگ‌های خاصی استفاده می‌کردند. بنابراین رنگ‌های تیره، از آن‌رو سیاسی و ایدئولوژیک بودند که آرام‌تر بودن، مطیع‌بودن و سربه‌زیر بُردن را تشویق می‌کردند؛ درحالی‌که رنگ‌های روشن، نماد جوانی، حرکت، تمرد و شادی بودند. به‌کمک سلطه رنگ‌های تیره، انرژی جامعه جوان ذیل فرهنگ "پیرسالاری" جذب می‌شد.
همراه با به‌پایان‌رسیدن جنگ و آغاز عصر سازندگی، رنگ‌ها نیز به تدریج کم‌تر ایدئولوژیک شدند و به نظر می‌آمد دست از دشمنی برداشته‌اند. زنان با روسری‌ها و شال‌ها و حتی مقنعه‌های رنگی به خیابان آمدند و پیکره جامعه را متحول کردند: دیوارها از طریق تبلیغات رنگی‌تر شدند، تلویزیون از رنگ‌های شادتری در برنامه‌های خود استفاده کرد و حتی روزنامه‌های سراسری کشور که سیاه‌وسفید بودند صفحاتی رنگی به خود اختصاص دادند که در نهایت زمینه را برای ظهور اولین روزنامه تمام رنگی کشور، همشهری، در سال 1371 فراهم آورد.
رنگ به جامعه بازگشته بود. تبلیغات تجاری نه‌تنها از دیوارهای شهر کنار نرفتند بلکه در تلویزیون دولتی نیز نمایان شدند. لباس‌های رنگی همه جا به لباس عمومی تبدیل گشتند، اما کراوات همچنان سنگر مبارزه ایدئولوژیک و روحیه انقلابی جامعه باقی ماند.

کدهای سیاسی کراوات
بعد از انقلاب، بازنمایی از شخصیت کراواتی در تلویزیون، فیلم و مطبوعات، بیشتر بازنمایی منفی بوده است و شخصیت‌های مثبت در قالب شخصیت‌های غیر کراواتی مجسم شده‌اند. حتی مجرمان توسط نهادهای رسمی به شکل کراواتی تصویر شده اند؛ مثلا خبری که در
مورد عامل اسیدپاشی در شهر اصفهان منتشر شد(1393)، ابتدا مردی کراواتی را به تصویر کشید که گفته می‌شد از عناصر ضد انقلاب است. سپس روشن شد که چنین تصویری اساسا جعلی بوده است. به نظر می‌رسد مسأله در نشان‌دادن مرد کراواتی صرفا تجسم‌بخشیدن به هویت مجرم بوده است.
باری، پوشش در ایران به شدت سیاسی و کدگذاری شده است، به گونه‌ای که برخی چیزها غیر انقلابی تصور شده اند (کراوات، صورت تراشیده، پاپیون) و چیزهای دیگر به شدت انقلابی (پیراهن سفید ساده، یقه آخوندی، چادر). حتی طبقه‌بندی سیاسی میان گروه‌ها و افراد به دنیای چیزها هم کشیده شده است: درحالی که چادر نماد پوشش ایده‌آل اسلامی و انقلابی است، مانتو بیش‌تر نماد اعتدال و اصلاح‌طلبی است؛ درحالی‌که مقنعه فضای اداری را بازنمایی می‌کند، شال و روسری بازنمای فضای خیابانند.
مخلص کلام آنکه محدودیت پوشش کراوات در بستر نظم پوشش انقلابی معنا شده بود (و هست)؛ نظمی از پوشش که بر یکدستی و ساده‌زیستی تأکید داشت و معنای انقلابی بودن را در شیوه پوشش آدم‌ها نیز جست‌وجو می‌کرد. فرد انقلابی با کنار گذاشتن کراوات ابتدا بین خود و طرفداران رژیم گذشته تمایز ایجاد می‌کرد؛ سپس میان خود و افراد بی تفاوت مرزبندی می‌کرد؛ و در نهایت میان آن‌دسته از انقلابیونی که غرب‌زده بودند، با گروهی که به اصطلاح متعهد و حزب اللهی بودند، تفاوت ایجاد می‌کرد. کراوات نماد تمایز میان گروه‌ها و افراد بوده است. باری، کراوات در مقابل آرایشِ انقلابی ایستادگی می‌کرد و به تنهایی نظم پوشش و آرایش انقلابی بودن را به‌هم می‌ریخت. درحالی‌که پوشش انقلابی، ساده‌زیستی را تشویق می‌کرد، کراوات مدعی نوعی پوشش متفاوت و احتمالا مصرف‌گرا بود. اگرچه تنوع در پوشش به میان مردم برگشته است و رنگ‌های روشن در کنار رنگ‌های تیره جای گرفته‌اند، اما هنوز مصرف‌گرابودن، غرب گرابودن و متجدد بودن مسأله است. بنابراین کراوات یکی از مهم‌ترین نشانه‌هایی است که گفتمان رسمی و سیاسی آن را به عنوان مخالفت با فرهنگ دگرگون‌خواه به کار می‌گیرد.
(امر روزمره در جامعه پساانقلابی،ص132)
https://www.razavi.news/vdch-xnx.23nwqdftt2.html
razavi.news/vdch-xnx.23nwqdftt2.html
کد مطلب ۳۹۳۷۶
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما