۰
تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۱۲
یادداشتی بر فیلم رویای روهینگیا اکران شده در جشنواره سینماحقیقت مشهد

روهینگیا، رویای فیلمساز، کابوس تماشاگر

روهینگیا، رویای فیلمساز، کابوس تماشاگر
تکتم حسین پور/سرویس هنر خبرگزاری رضوی
عده ای سوار بر قایق محل زندگی شان را ترک می کنند. خانه هایشان آن سوی رودخانه در آتشی مهیب جلو چشمانشان می سوزد و خاکستر می شود. قایق بیش از ظرفیتش سوار کرده و هر لحظه ممکن است چپ شود و تعداد زیادی کشته شوند و... روی این تصاویر هولناک، نریشنی می شنویم با صدای پسر بچه ای میانماری که مصیبتهای فجیعی را که بر سر او و خانواده و دوستانش آمده چنان عاری از هیجان و بی روح روایت می کند انگار دانش آموزی است در یک مدرسه لاکچری اروپایی که دارد انشای خیالی اش را برای همکلاسی هایش می خواند!
رویای روهینگیا یک فاجعه به تمام معناست با گفتار متنی به شدت ضعیف و شعارگونه، کارگردانی که اصرار دارد در تک تک فریم های فیلمش رد پایی از خود و ایدئولوژی اش به جا بگذارد و از همه بدتر یک راوی خنثی و هاج و واج که اگر تماشاگری از میانه فیلم وارد سالن شود و از کشتار میانمار چیزی نداند احتمالا تصور می کند پسرکی در حال تعریف کردن خاطره
ای از اردوی مدرسه است که از بخت بد چندان به او خوش نگذشته.
فیلم بیش از آنکه بازخوانی کوبنده و هولناکی از یک ماجرای واقعی باشد، شبیه روایت طوطی وار محتوای مورد نظر فیلمساز از زبان یکی از بازماندگان این واقعه است، که به نظر می رسد حافظه اش به کلی پاک شده و مثل یک آدم آهنی بی احساس تنها آنچه را برایش برنامه ریزی کرده اند تکرار می کند. ای کاش لااقل همین نریشن دیکته شده طوری نوشته می شد که تاثیر بیشتری به لحاظ احساسی بر مخاطب داشته باشد. اوج این دیکته کردن در گفتار آغازین و انتهایی فیلم اتفاق می افتد. درست همان دو نقطه ای که باید بیشترین تاثیرگذاری را بر مخاطب داشته باشد.  
مستند رویای روهنگیا می توانست خیلی بهتر و تاثیرگذارتر باشد اگر نریشن به کلی حذف می شد و دوربین به عنوان یک ناظر مشاهده گر- و نه قضاوت گر و تحلیل گر- به میان آوارگان روهینگیا می رفت و بی هیچ حرف و حدیثی تنها یک روز از زندگی سراسر درد و رنجشان را به تصویر می کشید
و تماشاگر را با وجدان و احساساتش تنها می گذاشت تا بی واسطه با موضوع فیلم درگیر شود و به شخصیتهایش نزدیک شود. اتفاقی که به بهترین شکل در مستند اکسدوس شاهدش هستیم. فیلمی که به لحاظ مضمونی شباهتهایی با رویای روهینگیا دارد و اتفاقا بعد از همین فیلم به نمایش درآمد. اکسدوس از ابتدا تا انتها در یک اردوگاه مرزی می گذرد. دوربین همانند یک ناظر بی طرف گاهی میان مهاجران اردوگاه پرسه می زند و گاه از دریچه ای که مامور مرزی و مهاجر افغان در دو سوی آن با هم گفتگو می کنند به آنها می نگرد و تنها از طریق سوال و جوابهایی که میان ماموران و مهاجران رد و بدل می شود بیش از یک ساعت ما را با شخصیتها همراه می کند طوری که پس از پایان فیلم احساس می کنیم با رنجهای تک تک این آدمها همراه بوده ایم و سختی های زندگی شان در غربت را با گوشت و پوستمان لمس کرده ایم.
به نظر می رسد کارگردان رویای روهنگیا آنچنان محو رساندن پیام مورد نظرش- آن هم به شعاری ترین شکل ممکن- بوده که
به کلی از فرم و ساختار اثرش غافل مانده و متاسفانه فیلمی که می توانست جریان ساز باشد، به یک نریشن انشا گونه و مقادیری تصاویر تلویزیونی آماتور تبدیل شده که با شلخته ترین شکل ممکن تدوین شده اند، طوری که نه بار معنایی خاصی را منتقل می کنند و نه تاثیر حسی و عاطفی بر مخاطب دارند. دلیل برخی حرکات دوربین را هم احتمالا باید از خود فیلمساز پرسید مثلا دو نوبتی که پسرک در مزارع سرسبز می دود و دوربین او را تعقیب می کند. تصاویری که هیچ سنخیتی با بقیه فیلم ندارد و معلوم نیست قرار است تداعی کننده چه مفهومی باشد. ای کاش فیلمساز کمی بیشتر به شعور مخاطبش احترام می گذاشت.
انتخاب ویژه: در یکی از معدود جملات خوب نریشن، راوی می گوید:« اینجا کسی نمی تونه برای خودش بستنی بخره» و درست بعد از این جمله خوب این توضیح شعاری را اضافه می کند:« آدمای مهربون برای بچه ها بستنی می خرن» و متاسفانه همان تاثیر عاطفی نصفه و نیمه هم ضایع می شود. 
 
https://www.razavi.news/vdcjvoet.uqeavzsffu.html
razavi.news/vdcjvoet.uqeavzsffu.html
کد مطلب ۳۷۸۱۱
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما