دل نوشته اختصاصی/ به بهانه حرفهای اين ايام
عذر تقصير به پيشگاه سلطان خراسان
محمدرضا مروارید/ نویسنده و مترجم
دستِ ادب بر سينه، آستان سلطان خراسان را بوسه میزنيم و گواهی میدهيم که:
«شما خود حال و روز ما را میدانيد و صدای ما را میشنويد»
رویِ رفتن به بارگاه را اما نداريم «که تو در برون چه کردی که درون خانه آيی؟»
پرده را حتّی پس نمیزنيم و مجنونوار «در بوسه زنيم و باز گرديم»؛
شايد وقتی ديگر فارغ از رفتارهای زشت، و گفتارهای ناشايست، ما را يارای باريابی باشد.
بر همان آستانه، عذر تقصير را اين گونه بر زبان میآوريم که:
شرمندهايم از آنچه با نام شما کرده، و سرافکنده از بهرهای که از نان شما خوردهايم
عرقِ پيشانی خود را از سستیهايی که در حق شما روا داشتهايم، چگونه بزداييم
و چشم خود را بر آستان پرمهر شما چگونه بگشاييم؟
ما که به ميزبانی زائران خسته و کوفته شما میباليم،
ما که سالها به همسايگی شما خرسنديم،
ما که هر پگاه و شامگاه، نام شما را زمزمه میکنيم و ديده خود را با تماشای گنبد شما شستشو میدهيم
ما مجاوران . . .
با زائران شيفته ديارتان چهها کردهايم که اينک دردمند زخمهايی شدهايم که از زبان اين و آن میشنويم؟
با انبوه مسافران شهرمان چهها کردهايم که اينک رنجور اشارتهايی گشتهايم که به ما میکنند؟
با هموطنان و همکيشان و همدينان خود چهها کردهايم که اينک زير تازيانههايی افتادهايم که بر جان بیرمق ما میزنند؟
به بزرگیِ مقام خويش، بر ما ببخش، و به جايگاه عصمت خود، پاسدار «آبروی پسران پارسا» و «عفت دختران پاکدامن» ما باش که در هوای شما نفس میکشند.
از کوتاهیهای ما درگذر
و عذر تقصير ما را بپذير
و شرفِ باريابی به آستان خود را نصيبمان فرما.
ای امامی که به رأفت شُهرهای و به مهربانی نامدار!