۱
تاریخ انتشار
جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۲۲:۴۹
به مناسبت شهادت امام مجتبی علیه السلام;

با ارزش ترین صلح تاریخ

با ارزش ترین صلح تاریخ
به گزارش خبرگزاری رضوی، از فرازهای حساس حیات سیاسی امام مجتبی (ع) ماجرای صلح آن حضرت با معاویه می‌باشد. اسرار این پدیده مهم تاریخی به‌ویژه در عصر وقوع آن، آن‌چنان عمیق و پیچیده بود که حتی بسیاری از خواص و دوستان آن حضرت را به شگفتی واداشته و آنان به دلیل کوته‌بینی، امام (ع) را مورد اعتراض و سرزنش قراردادند. دشمنان مغرض نیز از فضای به‌دست‌آمده سوءاستفاده کرده، بیشترین اهانت‌ها را به ساحت مقدس امام (ع) روا داشته‌اند و در تحلیل‌ها و تفسیرهای خود، نسبت‌های ناروایی نظیر عافیت‌طلبی و ترس از مرگ را به امام (ع) اظهار داشته‌اند. سعی مادر این گفتار بر آن است که ضمن تحلیلی بر این واقعه شگفت تاریخی، برخی از عوامل، اسرار و نتایج ارزشمند آن را با استناد به متقن ترین دلایل عقلی و نقلی تبیین کنیم.
چشم‌انداز واقعه صلح و مفاد آن
 بنا بر صحیح‌ترین روایات در نیمه اول جمادی‌الاولی سال ۴۱ هجری، بین امام حسن (ع) و معاویه قراردادی منعقد گردید که در اثر آن، جنگ دو جبهه متخاصم، پایان‌یافته و حکومت بر ممالک اسلامی طبق مواد مندرج در صلح‌نامه به معاویه واگذار گردید. قرارداد مزبور در پنج ماده تنظیم گردید:
ماده ۱: حکومت به معاویه واگذار می‌شود بدین شرط که به کتاب خدا و سنت پیغمبر (ص) و سیره‌ی خلفای شایسته عمل کند.
ماده ۲: پس از معاویه، حکومت متعلق به امام حسن (ع) است و اگر برای او حادثه‌ای پیش آید متعلق به امام حسین (ع) است و معاویه حق ندارد کسی را به جانشینی خود انتخاب کند.
ماده ۳: معاویه باید ناسزا گفتن به امیرالمؤمنین (ع) و لعنت بر او را در نمازها ترک کند و علی (ع) را جز به نیکی یاد ننماید.
ماده ۴: بیت‌المال کوفه که موجودی آن پنج میلیون در هم است مستثنی است و تسلیم حکومت شامل آن نمی‌شود و معاویه باید هرسال دو میلیون در هم برای حسین (ع) بفرستد و بنی‌هاشم را از بخشش‌ها و هدیه‌ها بر بنی‌امیه امتیاز دهد و یک‌میلیون درهم نیز در میان بازماندگان شهدایی که در رکاب امیرالمؤمنین (ع) در جنگ‌های جمل و صفین کشته‌شده‌اند تقسیم کند و این‌ها همه باید از محل خراج دارابجرد - داراب فارس - تأدیه شود.
ماده ۵: مردم در هر گوشه از زمین‌های خدا- شام یا عراق یا یمن و یا حجاز - باید در امن‌وامان باشند و سیاه‌پوست و سرخپوست از امنیت برخوردار باشند و معاویه باید لغزش‌های آنان را نادیده بگیرد و مردم عراق را به کینه‌های گذشته نگیرد. اصحاب علی (ع) در هر نقطه‌ای که هستند در امن‌وامان باشند و یاران علی بر جان و مال و ناموس و فرزندانشان بیمناک نباشند و کسی ایشان را تعقیب نکند و صدمه‌ای بر آنان وارد نسازد و حق هر حق‌داری بدو رسد و هر آنچه در دست اصحاب علی (ع) است از آنان بازگرفته شود. به‌قصد جان حسن بن علی و برادرش حسین و هیچ‌یک از اهل‌بیت رسول خدا (ص) توطئه‌ای در نهان و آشکار چیده نشود و در هیچ‌یک از آفاق عالم اسلام، ارعاب و تهدیدی نسبت به آنان انجام نگیرد.
علاوه بر مواد پنج‌گانه مزبور، طبق مندرجات برخی از کتاب‌های تاریخی، امام حسن (ع)، معاویه را امیرالمؤمنین نخواهد خواند و برای ادای شهادت در نزد او حاضر نخواهد شد.
 بیشتر مورخین نوشته‌اند که معاویه در زیر قرارداد چنین نوشت: به عهد و میثاق خدایی و به هر چه خداوند، مردم را بر وفایی بدان مجبور ساخته بر ذمّه معاویه بن ابی سفیان است که به مواد این قرارداد عمل کند. اکنون بعد از بیان تصویر کلی از اصل صلح‌نامه به تبیین و تحلیل آن در دو مرحله می‌پردازیم:
الف. عوامل و اسباب صلح
شکی نیست که از اهداف مهم و اصلی هر یک از دو جناح متخاصم، پیروزی و غلبه بر رقیب بوده و تا زمانی که این غرض از طریق مسالمت‌آمیز و مذاکرات سیاسی میسور باشد غالباً از هر نوع درگیری نظامی اجتناب می‌ورزند؛ به‌ویژه آنکه گاه شرایطی پیش می‌آید که خط مشی مسلحانه و اصرار به آن نه تنها تأثیری در شکست دشمن نداشته بلکه زمینه‌ی بروز بحران را در جبهه خودی، فراهم نموده و در نتیجه به تشتت و شکست آن خواهد انجامید. بر همین اساس امام مجتبی (ع) از روزهای نخست خلافتش - که با بیعت گسترده مردم تحقق یافت - بعد از مکاتباتی چند با معاویه جهت اتمام حجت و عدم تأثیر آن در تسلیم شدن اهل بغی به حکومت مردمی آن حضرت، طی خطابه‌ای از مسلمانان خواست که به قیام و جهاد نظامی در برابر حزب اموی - به رهبری معاویه - اقدام کنند:
اما بعد: همانا خداوند جهاد را بر خلق نوشت و آن را مشقت نامید. آنگاه به اهل جهاد فرمود: پایداری کنید که خدا با پایداران است و شما ای مردم! به آنچه دوست می‌دارید نائل نخواهید شد مگر به‌وسیله پایداری و صبر بر آنچه مکروه می‌دارید. شنیده‌ام که معاویه پس از اطلاع از تصمیم ما بر جنگ، بدین سوی راه افتاده است. پس شما نیز به اردوگاهتان در نخیله درآیید - رحمت خدا بر شما باد. تا با کمک فکر ورای همگان تصمیم بگیریم.
اما به‌رغم اصرار و تأکید امام (ع) بر نبرد با اهل بغی - معاویه و باند امویان - بعد از مدتی اندک با درایت و تدبیر آن حضرت، خط مشی نظامی، جایش را به جهادی صامت و آرام داد تا در پرتو این تاکتیک جدید و معماگونه، مقدمات زوال و نابودی دشمن را فراهم کند؛ هرچند شکل ابتدایی این صلح و جهاد صامت، شکست بود اما هر قدر از زمان می گذشت آثار پیروزی جبهه حق و شکست امویان بیشتر نمایان می‌شد. در این مرحله از بحث به تبیین عواملی که سبب تغییر تاکتیک قیام و نبرد نظامی امام (ع) به پذیرش قرارداد متارکه جنگ با معاویه گردید می‌پردازیم:
الف. عوامل داخلی
بدیهی است تفوق و پیروزی در نبرد نظامی مبتنی بر وجود عوامل مادی و معنوی می‌باشد؛ ازاین‌رو، فقدان جبهه متشکل داخلی که بهره‌مند از عوامل غلبه به‌ویژه عوامل معنوی باشند، قهراً آن جبهه را به هزیمت و شکست خواهد کشاند. باید گفت متأسفانه جبهه‌ای که امام حسن (ع) در رأس فرماندهی آن قرار داشت - به‌جز عده‌ای اندک - به‌شدت خالی از عوامل غلبه بر خصم بود؛ درحالی‌که جبهه باطل، در وضعیت مطلوبی قرار داشت. این جبهه مرکب از نیروهایی بود که در باطنشان مصمم بوده و علاوه بر مزایای مادی بیشتر - از نظر تعداد سپاهیان و نوع اسلحه و... - حاضر به همه نوع فداکاری در تحکیم حکومت امویان بودند.
در اینجا به تبیین برخی از ضعف‌های اساسی جبهه حق در دو بعد مادی و معنوی - کمّی و کیفی - میل پردازیم:
1- تعداد سپاهیان: هرچند در آمار سپاهیان حضرت بین مورخین اختلاف زیادی وجود داشته و برخی تعداد آن را چهل هزار یا پنجاه‌هزار نیز نوشته‌اند اما بر اساس قرائن و شواهدی که موجود است پذیرش این‌گونه نقل‌ها دشوار بوده و حداکثر یاران آن حضرت را باید حدود بیست هزار نفر یا اندکی بیشتر از آن دانست، چون اولاً سیاست و تاکتیک امام مبنی بر اعزام دوازده هزار نفر به فرماندهی عبیدالله بن عباس به محلی به نام «مَسکِن» به‌منظور جلوگیری از پیشروی دشمن به‌سوی کوفه، ناقض این ادعا می‌باشد؛ چون هرگاه ادعای کسانی که تعداد سپاهیان حضرت را، چهل هزار یا پنجاه‌هزار نقل نموده‌اند صحیح باشد چه ضرورتی داشت که امام تنها تعداد دوازده هزار نفر را در برابر سپاه شصت‌هزارنفری شام اعزام داشته و خود به همراه بقیه سپاه در مدائن بسر ببرد؛ طبیعی است در صورت صحت چنین ادعایی، به یقین امام (ع) با همان تعداد انبوه، قادر بود سپاهیانش را در برابر سپاه شام به حالت آماده باش درآورد. قرائن به خوبی نشان می‌دهد دلیل اصلی امام در استقرار پایگاه فرماندهی‌اش در مدائن، فقدان نیروی کافی و لازم در برابر سپاهیان شام بود؛ با این روش امام (ع) مترصد بود که نیروهای تقویتی‌اش را از نواحی مختلف، در آن نقطه جمع نموده و به خطوط مقدم نبرد، اعزام دارد. ثانیاً تمامی مورخین نوشته‌اند که بعد از اولین خطابه غراء امام حسن (ع) که مردم را به جهاد با شامیان فراخواند هیچ کس از حاضران بدواً، پاسخ نداد و سکوتی مرگبار فضای مسجد کوفه را فراگرفت؛ به‌گونه‌ای که برخی از یاران صدیق و مخلص آن حضرت نظیر عدی بن حاتم، قیس بن سعد بن عباده از خونسردی و بی‌تفاوتی حاضران به شگفت آمده و آنان را به‌شدت مورد اعتراض قراردادند.
در «نخیله» نیز که امام (ع) مردم را به حضور در آن، جهت تجهیز در برابر دشمن، فراخوانده بود بعد از ۱۰ روز، تنها چهار هزار نفر حاضر شدند؛ بنابراین چگونه ممکن است در چنین فضای مرده و بی‌روح که نشانی از حیات و غیرت دیده نمی‌شود ناگاه معجزه‌ای رخ‌داده و سپاهیانی به تعداد چهل هزار یا پنجاه‌هزار به یاری امام (ع) برخیزند. محقق ارزشمند شیخ رضی آل یاسین نیز درزمینه‌ی تعداد سپاهیان حضرت می‌نویسد:
و اما نسبت عددی، ... بزرگ‌ترین رقمی که می‌توان ادعا کرد لشکر امام حسن (ع) در این واقعه بدان بالغ شده، بیست هزار یا کمی بیشتر است درحالی‌که عدد لشکر معاویه که در مرزهای عراق مستقرشده بودند به شصت هزار می‌رسید؛ بنابراین امام حسن (ع) در آغاز کار، یک‌سوم سربازان معاویه را داشت. آنگاه ایشان به فاجعه فرار در اردوگاه مسکن و خیانت فرمانده آن اشاره نموده و در تحلیلی از این حادثه تلخ می‌گوید: جریان فراری که در اردوگاه مسکن اتفاق افتاد و آن عموزاده بیگانه صفت - عبیدالله بن عباس - با هشت هزار سرباز به‌سوی معاویه گریخت نسبت عددی میان دو لشکر را بالا برد یعنی برای امام حسن (ع) مجموعاً در هر دو اردوگاه، یک‌پنجم لشکر معاویه باقی ماند.
در اینجا این سؤال مطرح می‌شود که: کدامین نظام جنگی دنیا، نبرد یک‌تن را با پنج نفر، جایز می‌داند به‌ویژه آنکه چنین قوایی از جنبه معنوی نیز وضعیتی اسفبار داشته باشد؟!
2- عناصر متضاد و ناهماهنگ: از عوامل مهمی که نقش بسزا در تغییر خط مشی نظامی امام حسن (ع) به پذیرش صلح داشت تشتت و ناهماهنگی بین سپاهیان حضرت بود به‌گونه‌ای که در برابر دشمن اعتماد به چنین ارتشی ناهمگون، ممکن نبود. شیخ مفید (ره) درزمینه‌ی وجود این پدیده خطرناک در سپاه امام حسن (ع) معتقد است که سپاهیان حضرت از گروه‌های متنوع و متضاد ذیل تشکیل می‌شد:
۱. شیعیان مخلص و وفادار علی (ع)
۲. خوارج که -به‌ظاهر - از هر وسیله‌ای جهت جنگ با معاویه استفاده می‌کردند.
۳. غارتگران و سودجویان که به حق و باطل بودن کسی کاری نداشته و تنها به طمع منافع مادی در سپاه امام (ع) داخل شده بودند.
۴. شکاکان که در اثر تبلیغات خوارج، بیماری شک و تردید بر آن‌ها مستولی شده و غالباً به‌عنوان ابزاری در دست فتنه انگیزان قرار می‌گرفتند.
۵. متعصّبان که نه به خاطر وظیفه دینی بلکه بر اساس تعصّبات عشیره‌ای و قبیله‌ای و تبعیت از سران قبیله‌شان برای جنگ حاضرشده بودند.
در برابر چنین سپاهی، یاران و سپاهیان معاویه را می‌بینیم که از وحدت عقیده و اشتراک در هدف برخوردار بوده و در تأمین اهداف او، حاضر به هر نوع تلاش و جانبازی بودند؛ چنانکه هیچ مورخی مطلبی را که حاکی از اختلاف عقیده و هدف بین سپاه شام باشد ثبت ننموده است.
3- عافیت‌طلبی، خستگی از جنگ. پیمان‌شکنی و...
مشخصه دیگر سپاه امام حسن (ع) که آن حضرت را از ادامه جهاد نظامی بازداشت عدم انضباط و فرمان‌بری اینان از فرامین حضرت بود؛ باید گفت: این امر، معلول عواملی نظیر خستگی و تلفات ناشی از سه جنگ بزرگ جمل، صفین و نهروان، تبلیغات دروغین و فریبنده معاویه مبنی بر صلح، میل به عافیت‌طلبی و ترجیح آن بر جنگ به‌رغم اعلام وفاداری اولیه‌شان مبنی بر لزوم پیکار با امویان، بود. برترین سند در تبیین عوامل فوق، سخنرانی جامع و مهیج امام حسن (ع) در مدائن است. امام (ع) در این رابطه می‌فرماید:
هیچ شک و تردیدی ما را از مقابله با اهل شام باز نمی‌دارد درگذشته به نیروی استقامت و تفاهم داخلی شما با اهل شام می‌جنگیدیم ولی امروز براثر کینه‌ها، اتحاد و تفاهم از میان شما رخت بربسته، استقامت خود را ازدست‌داده و زبان به شکوه گشوده‌اید. وقتی به صفین روانه می‌شدید دین خود را بر منافع دنیا مقدم می‌داشتید ولی امروز منافع خود را بر دین خود مقدم می‌دارید. ما همان‌گونه هستیم که درگذشته بودیم ولی شما نسبت به ما آن‌گونه که بودید وفادار نیستید. عده‌ای از شما کسان و بستگان خود را در جنگ صفین وعده‌ای دیگرکسان خود را در نهروان ازدست‌داده‌اند. گروه اول بر کشتگان خود اشک می‌ریزند و گروه دوم خون‌بهای کشتگان خود را می‌خواهند و بقیه نیز از پیروی ما سرپیچی می‌کنند.
امام (ع) در ادامه سخنرانی خویش ضمن آزمونی شگفت، روحیه عافیت‌طلبی و تن دادن به زندگی ذلت‌بار دنیوی سپاهیانش را چنین نمایان می‌سازد:
معاویه به ما پیشنهادی کرده است که دور از انصاف و برخلاف هدف بلند و عزت ماست. اینک اگر آماده کشته شدن درراه خدا هستید بگویید تا با او به مبارزه برخیزیم و با شمشیر پاسخش را بدهیم و اگر طالب زندگی - با ذلت - و عافیت هستید اعلام کنید تا پیشنهاد او را بپذیریم و رضایت شمارا تأمین کنیم...
سخن امام که بدین جا رسید مردم از هر طرف فریاد می‌زدند: البقیة البقیة: ما زندگی می‌خواهیم، ما زندگی می‌خواهیم. از طرف دیگر، اوضاع نابسامان سپاه امام حسن (ع) را از گفتار علی (ع) که در اواخر عمرشان به‌صورت دردمندانه و شکوائیه ایراد نموده‌اند نیز می‌توان به دست آورد؛ چون این سپاه، باقیمانده همان نیروهایی بود که تحت فرمان علی (ع) بوده و قلب مبارک آن حضرت از دست آنان به‌شدت آزرده بود. در بخشی از سخنان حضرت - خطاب به کوفیان - آمده است:
ای مرد نماهای نامرد و ای کسانی که عقل شما مانند عقل بچه‌ها و فکرتان چون اندیشه زن‌های تازه به حجله رفته است. ای‌کاش شمارا نمی‌دیدم ونمی شناختم که نتیجه شناختن شما پشیمانی و غم و اندوه می‌باشد. خدا شمارا بکشد که دل مرا بسیار چرکین کرده و سینه‌ام را از خشم آکنده ساختید و در هر نفس جام غم و اندوه را پیاپی جرعه‌جرعه در گلویم ریختید و به سبب نافرمانی و بی‌اعتنایی به من، رأی و تدبیرم را تباه ساختید.
در بخش دیگری از سخنان آن حضرت که پس از جنگ با خوارج برای سپاهیانش جهت جنگ با معاویه ایراد نموده است می‌خوانیم:
من از شما بیزار و دل‌تنگم و از ملامت کردن شما رنجیده و خسته شدم. آیا بجای حیات جاودانی آخرت به زندگی موقت دنیا خشنود شده و به‌عوض عزت و بزرگی تن به ذلت و خواری دادید؟ ... سوگند به خدا شما برای افروخته شدن آتش جنگ بد مردمی هستید... دشمن بیدار است و به خواب نمی‌رود ولی شمارا خواب غفلت و فراموشی ربوده است.
از مجموع بیانات حضرت امیر (ع) اوضاع آشفته و نابسامان مسلمانان را در عصر خلافت امام حسن (ع) به خوبی می‌توان استنباط نمود. خیانت برخی از فرماندهان حضرت نظیر فرار ذلت‌بار عبیدالله بن عباس به همراه هشت هزار نفر به اردوگاه معاویه، حمله تروریستی برخی از خوارج در ساباط به امام (ع) و نامه‌های خیانت بار برخی دیگر از منافقین - در سپاه امام - به معاویه مبنی بر ترور یا تسلیم نمودن آن حضرت به او و نامه معاویه به امام (ع) که: کاری مکن که مرگ تو به دست مردم فرومایه باشد و نیز فتنه‌جویی‌های گسترده امویان در سپاه امام (ع) و متأثر شدن بیشتر سپاهیان از آن‌ها، تنها نمونه‌هایی از بحرانی است که حتی امنیت جانی را از امام (ع) سلب نموده بود. در چنین وضعیتی آیا دعوت به جهاد، ممکن است؟ موقعیت در سپاه امام حسن (ع) به‌خصوص بعد از فرار هشت هزار نفر آنان به همراه فرمانده خائنشان، آن‌چنان حساس شده بود که هرگونه اقدامی اعم از جنگ یا صلح، با شورش مواجه می‌شد. اینجاست که باید اذعان کرد جهاد امام حسن (ع) نه تنها در یک جبهه بلکه در چندین جبهه و در وسیع‌ترین میدان‌ها بوده که بیشترین رنج‌ها و سختی‌ها را به دنبال داشت: در برابر معاویه و باند امویان، به‌صورت لشکرکشی؛ در برابر اصحاب و سپاهیان خود، با روش‌های اصلاحی توأم با رنج و غم؛ در برابر فتنه‌جویان و منافقین سپاه خود که توفیقی نیافت و از همه سخت‌تر در جبهه مبارزه با نفس که توانست به‌رغم تمامی سختی‌ها و اوضاع پیچیده عصر خویش، عواطف و تمایلات خویش را کنترل نموده و برترین تصمیم‌ها را اتخاذ کند. در پایان این قسمت شایسته است قسمتی از گفتار امام مجتبی (ع) را درزمینه‌ی عوامل واگذاری حکومت به معاویه و پیمان متارکه جنگ بیان کنیم. ایشان به شخصی که نسبت به صلح آن حضرت اعتراض داشت فرمود: من به این علت، حکومت را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانی برای جنگ با وی نداشتم. اگر یارانی داشتم شبانه روز با او می‌جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب می‌شناسم و بارها آن‌ها را امتحان کرده‌ام. آن‌ها مردمان فاسدی هستند که اصلاح نخواهند شد. نه وفادارند و نه به پیمان‌های خود پایبندند و نه با یکدیگر موافق‌اند. برحسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه می‌کنند ولی عملاً با دشمنان ما همراه‌اند.
و در جای دیگر فرمود:
اگر یارانی داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکاری می‌کردند هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمی‌کردم...زیرا خلافت برای بنی‌امیه حرام است.
ب. عوامل خارجی
 علاوه بر عوامل داخلی بازدارنده از ادامه جنگ علیه شامیان، عوامل خارجی نیز نقش مهمی در پذیرش صلح تحمیلی داشت. ازجمله این عوامل، خطر تهاجم گسترده امپراتوری روم شرقی به ممالک اسلامی بود؛ چون ایشان مترصد فرصتی بودند که بتوانند شکست‌هایی را که از ناحیه مسلمانان متحمل شده بودند جبران کنند؛ ازاین‌رو استمرار جنگ‌های داخلی در ممالک اسلامی، فرصت مناسبی برای آنان جهت جبران آن شکست‌ها محسوب می‌شد. باید گفت: شواهد تاریخی نیز مؤید نکته یادشده می‌باشد: یعقوبی در تاریخش می‌نویسد: در هنگام بازگشت معاویه به شام، بدو خبر رسید که امپراتوری روم شرقی با سپاهی منظم قصد حمله به کشور اسلامی را دارد. معاویه چون قدرت مقابله با چنین قوای بزرگی را نداشت با آن‌ها پیمان صلح بست و متعهد شد صد هزار دینار به دولت روم شرقی بپردازد؛ بنابراین ادامه جنگ‌های داخلی - با قطع‌نظر از ضعف درونی سپاه امام حسن (ع) - زمینه را برای پیروزی کفار خارجی فراهم نموده و اصل دین و نوامیس مسلمانان در معرض خطر جدی قرار می‌گرفت. این خطر بزرگ باتدبیر و درایت امام (ع) خنثی گردید. شاید به همین دلیل بود که امام باقر (ع) به شخصی که به صلح امام حسن (ع) ایراد می‌گرفت فرمود:
«اگر امام حسن (ع) این کار را نمی‌کرد خطر بزرگی را به دنبال داشت»
اهداف صلح و نتایج آن
هرچند شکل ظاهری صلح و مواد صلح‌نامه به‌ویژه ماده اول آن، شکستی فاحش برای جبهه حق محسوب می‌گشت اما حوادث بعدی صحت و حقانیت خط مشی مدبرانه امام را اثبات کرد. تبیین این نکته‌ی مهم مبتنی بر توجه به سه امر می‌باشد:
۱. بزرگ‌ترین مانع پیروزی امام بر معاویه و سپاه شام، ناآگاهی مردم از ماهیت پلید و ضد اسلامی امویان بود. دژ آهنینی که امویان در پرتو تظاهر به دین‌داری و تبعیت از سنت پیامبر (ص) برای خود ساخته بودند برای بیشتر مردم غیرقابل نفوذ بود. در قاموس امویان فتنه‌انگیزی و حیله‌گری برترین مرکب موفقیت و برنده‌ترین سلاح محسوب می‌گشت. ازاین‌رو معاویه در برابر سپاه امام حسن (ع)، به سلاح صلح روی آورد تا در صورت عدم پذیرش امام، آن حضرت را جنگ‌طلب و خود را صلح‌جو معرفی کند - نظیر ماجرای حکمیت و قرآن بر سرنیزه قرار دادن - به همین جهت او ورقه‌ی سفید امضاشده‌ای را برای امام (ع) فرستاد که هر چه آن حضرت در آن ورقه بنویسد موردقبول وی می‌باشد.
 ۲. هدف اصلی معاویه از طرح پیشنهاد صلح آن بود که در بین همه‌ی مسلمانان به‌عنوان خلیفه شرعی و قانونی معرفی گردد؛ چون حکومت او باوجود تمامی تبلیغات فریبنده‌اش، رسمیت نداشت و در نزد بیشتر مسلمانان به‌عنوان حاکم باغی محسوب می‌گشت.
۳. مهم‌ترین هدف امام (ع) از پذیرش صلح، پرده برداشتن از چهره‌ی طاغوتی و کفرآمیز معاویه در منظر مسلمانان بود. امام (ع) می‌خواست - حال که به‌وسیله‌ی جنگ، غلبه بر خصم و زوال آن ممکن نیست-لایه های نفاق و شرک باطنی امویان را به مردم نمایانده و رسوایی آنان را علنی سازد. ازاین‌رو با گنجاندن موادی روشنگر در متن صلح‌نامه زمینه‌ی سقوط کاخ فریب امویان را به دست خودشان فراهم نمود. باید گفت نخستین بندی که در صلح‌نامه گنجانده‌شده بود سبب شد که معاویه، باطن خود را آشکار نماید. آنجا که او با صراحت در برابر مردم، کفر باطنی، پیمان‌شکنی و هدف اصلی خود را این‌چنین اعلام نمود:
من به خاطر این با شما نجنگیدم که نماز و حج بجا آورید و زکات بپردازید چون میدانم که این‌ها را انجام می‌دهید. بلکه برای این با شما جنگیدم که شمارا مطیع خودساخته و بر شما حکومت کنم... آگاه باشید که هر شرط و پیمانی که با حسن بن علی بسته‌ام زیر پاهای من است و هیچ‌گونه ارزشی ندارد.
نقض مکرر و پیاپی مواد صلح‌نامه که تا پایان عمر ننگین معاویه ادامه داشت و آخرین آن به شهادت رساندن امام حسن (ع) بود، کفر مستور امویان را بر همگان هویدا ساخت. با سرپنجه‌ی تدبیر امام (ع) دژ نفوذناپذیر بنی‌امیه سقوط نمود و مانع تعبیر خوابی گردید که آنان برای نابودی اسلام دیده بودند. هرچند سیاست‌های خشن و ظالمانه امویان نسبت به مردم به‌ویژه شیعیان بعد از پیمان صلح گسترش یافت اما این امور هرچه بیشتر حقانیت مکتب اهل‌بیت (ع) و صحت خط مشی امام حسن را اثبات نمود و موجب بیداری مردم گردید. به برکت این تدبیر امام حسن (ع) بود که برادرش حسین (ع) توانست آن انقلاب بزرگ را در عاشورای ۶۱ هجری ترتیب دهد. به تعبیر عالم بزرگ شیعی سید شرف‌الدین عاملی:
 این هردو برادر - درود بر آنان - دوروی یک رسالت بودند که وظیفه و کار هریک در جای خود و اوضاع و احوالی خاص خود از نظر اهمیت و هم از نظر فداکاری و ازخودگذشتگی درست معادل و هم‌وزن دیگری بود؛ حسن از جان خود دریغ نداشت و حسین درراه خدا از او باگذشت تر نبود. او جان خود را برای جهادی صامت و آرام نگاهداشت - تا اینکه - فرصت و وقت موعود فرارسید. شهادت کربلا بیش از آنکه حسینی باشد حسنی بود.
حسن ختام مقاله را به بخشی از گفتار امام حسن (ع) به یکی از اصحاب خود - ابوسعید که آن حضرت را در پذیرش صلح مورد اعتراض و سرزنش قرارداد، اختصاص می‌دهیم:
ای ابوسعید، من به همان جهت با معاویه صلح کردم که پیامبر با بنی صخره و بنی اشجع و مردم مکه در حدیبیه صلح کرد. آن‌ها کافران به تنزیل قرآن بودند و معاویه و یارانش، کافران به تأویل ای ابوسعید وقتی‌که من از جانب خدای تعالی امام مسلمانان باشم دیگر نباید مرا در جنگ یا صلح به نادانی متهم کنید اگرچه علت و حکمت آن راندانید. مگر در قرآن نخواندی وقتی‌که خضر کشتی را سوراخ کرد و پسری را کشت و دیواری را تعمیر کرد حضرت موسی که علت این کارها را نمی‌دانست خشمگین شد و چون خضر حکمت آن را بیان داشت راضی و آرام گردید. اکنون هم شما در مورد کاری که حکمت آن را نمی‌دانید بر من خشم می‌گیرید. من اگر این کار را نمی‌کردم حتی یک نفر از یارانم درروی زمین نمی‌ماند.
 
https://www.razavi.news/vdcgnz9x.ak9zz4prra.html
razavi.news/vdcgnz9x.ak9zz4prra.html
کد مطلب ۲۰۰۰۵
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما