نکتههایی انتقادی در نگاه به کتاب "منظومه فکری حضرت آیتالله العظمی خامنهای"
مصطفی غفاری/ دکتری جامعه شناسی سیاسی از دانشگاه امام صادق(ع)
پیش از هر گونه اظهارنظری درباره شکل و محتوای کتاب، باید از کلیت این کار به عنوان گامی تازه در مسیر تبیین اندیشههای رهبر انقلاب استقبال نمود و از آن تقدیر کرد. بر خلاف بسیاری از تصورها، کار فاخر عالمانه در این گونه حوزهها بیش از وسواس در جزئیات تحقیق و تألیف، بیشتر نیازمند انباشت پژوهشهای فراوان با زوایای دید گوناگون است.
نکتههای پیش از تورق
پیش از آنکه وارد روش، ساماندهی و محتوای اثر شویم، طبیعتاً با جلد کتاب مواجه هستیم. جایی که در همان نگاه اول به نظر میرسد نیازمند دقت نظر بیشتری بوده است:
اولاً عنوان اصلی کتاب بسیار مدعیانه است. ادعای ارائه منظومه فکری شخصیتی که چندین دهه در عالیترین سطوح فکری و مدیریتی به ارائه نظراتی متعدد و متنوع پرداخته، سنگین است و نباید دستکم گرفته شود. دستاندرکاران این پروژه میتوانستند با افزودن واژگان «درآمدی بر» یا «طرحی از» و مانند اینها هم تواضع علمی خود را نشان دهند و هم توقع مخاطب را چنان بالا نبرند که با هر گونه کاستی و کژی در کتاب، تصورش از ادعای اولیه مخدوش شود. از سوی دیگر درج تعبیر «العظمی» در دنباله عنوان آیتالله هیچ ضرورتی ندارد. چرا که عنوان آیتالله از حیث علمی اشاره به اجتهاد شخصیت مورد بررسی دارد که کافی است و از نظر اجتماعی نیز تعبیری جاافتاده است. افزودن کلمه العظمی که معمولاً برای مراجع تقلید بهکار میرود جنبه تبلیغاتی و القایی بودن اثر را دامن میزند. ضمن آنکه برای هیچیک از مدعاهای علمی کتاب، نیازی به ثوبت یا اثبات مرجعیت رهبر انقلاب نیست.
ثانیاً تصویری که برای نقش بستن روی جلد چنین کاری که از سوی سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی چاپ شده ـ یعنی ناشری که تجربه کار در بازار نشر کشور و ارائه نمونههایی موفق را در کارنامه دارد ـ و با توجه به در دسترس بودن تصاویر زیبا، با کیفیت و دارای بار معنایی مناسب از رهبر انقلاب اسلامی مایه شگفتی است. کسانی که دستی در عالم عکاسی و طراحی دارند در نگاه اول متوجه کیفیت پایین تصویر از حیث وضوح و رنگ خواهند شد؛ گذشته از دلالتهای معنایی تصویر که دستکم میتوانست با انتخابی هنرمندانهتر، دلالتهای ضمنی بهتری نیز داشته باشد.
ثالثاً طبق سرکلیشهای که در بالای کتاب روی جلد درج شده، این پژوهش در گروه کلام و دینپژوهی و ذیل پژوهشکده حکمت و دینپژوهیِ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی انجام گرفته است. در حالی که باتوجه به دستهبندی پژوهشکدهها و گروههای علمی، منطقاً این کار باید ذیل گروه مطالعات انقلاب اسلامی یا مهمتر از آن در پژوهشکده نظامهای اسلامی قرار میداشت که با عنوان اثر نیز همخوانی بیشتری دارد. البته ممکن است تخصص و حیطه کاری آقای خسروپناه که حوزه کلام و دینپژوهی است مسبب چنین انتخابی بوده باشد، اما این نیز توجیه خوبی باشد. نهاد پژوهشیِ متکفل این تحقیق از بضاعت لازم برای پیگیری امر در مجرای صحیح برخوردار بوده و هست. فراتر از این، اگرچه آیتالله خامنهای مجتهدی مسلم و مبرّز هستند اما نه به عنوان متکلم و دینپژوه شناخته میشوند و نه هدف این پژوهش اقتضا دارد که منظر کلام و دینپژوهی بر کلیت اثر سایه بیفکند.
نگاهی به مقدمه و مبنای پژوهش
جناب
در باب روش چند نکته قابل تأمل است:
1. درست است که آقای خسروپناه مدتی خود را از دیگر مشغلهها برای تمرکز بر آثار و بیانات رهبر انقلاب فارغ کرده اما به فرض دسترسی ایشان به همه بیانات رهبر معظم انقلاب ـ بهخصوص بیانات غیرمشروح ـ باتوجه به حجم بسیار زیاد آثار قملی و بیانی معظم له، نمیتوان به تندخوانی این حجم در مدتی کوتاه اتکا کرد. بهخصوص آنکه در موارد متعدد و تعیینکنندهای، مطالعه متن این بیانات به هیچ وجه برای فهم اندیشه ایشان کافی نیست؛ بلکه نیازمند زمینهپژوهی و در نظر گرفتن مقتضیات زمانی و شرایط و مناسبات تاریخی خاص هنگام صدور کلام، آثار و تبعات آن بحث و مانند اینهاست. مطالعه همه این متون با همه آن پیوندها، بدون شک از حدود طبیعی توان یک نفر آنهم در عرض چند ماه خارج است. بنابراین ادعای تسلط علمی بر متن دستاول آثار آیتالله خامنهای در این مدت چندان موجه به نظر نمیرسد. بعید است چکشکاریهای بعدی محقق محترم در مقام مشورت و مباحثه با دیگران نیز توانسته باشد این نقیصه را به تمامی جبران کند.
2. تبیین آقای خسروپناه از مفاهیم «منظومه» و «نظام» نه کافی است و نه واضح. نویسنده در اینجا به ادبیات بحث در دانشهایی چون مدیریت و معرفتشناسی و ... توسل جسته اما در نهایت نتوانسته یک مبنای منسجم برای آنکه دستاویزی قابل اتکا در تمامی مسیر تحقیق باشد، فراهم آورد. از همین رو، اگر خواننده به مداخل و مقالات مختلف در سراسر کتاب نگاه کند، کمتر اثر تعیینکنندهای از نقش «منظومه ـ نظام» در محتوای اثر مییابد. اگرچه مطالب مختلف ذیل این دستهبندی قرار گرفتهاند اما فحوای اثر چندان با این دستهبندی همخوان و درهمتنیده نیست. همان مطالب به آسانی و بدون هیچ خللی میتوانست ذیل دستهبندیهای دیگری قرار گیرد که هیچ ارتباط منطقی و منجسمی با مفاهیم مدنظر در مقدمه ندارد.
3. ضمن احترام به شخصیت علمی و تکاپوی عملی نویسندگان در پرداخت این اثر، باید توجه نمود که بسیاری از افراد همکار در پژوهش و نگارش مداخل کتاب انتخاب شدهاند به هیچ عنوان چهرههایی برجسته و دارای کارنامه پربار در آن عرصه علمی بهشمار نمیروند. البته ممکن است استفاده از محققان مشهور و درجه یک لزوماً تضمینی بر کیفیت
4. برخلاف ادعای اولیه، خواننده از عنوان روی جلد کتاب تا متن اثر در سراسر این 1400 صفحه با بهکارگیری ادبیاتی روبهروست که نشان پررنگی از سوگیری تحلیلی اثر دارد. تعابیری همچون آیتالله العظمی، معظم له، ایشان میفرمایند و... دلالت واضحی در این زمینه دارند. فراتر از ظواهر کلام، در هیچ جای کتاب به خلأ یا ابهام یا نقدی در منظومه فکری آیتالله خامنهای برنمیخوریم. پس چگونه میتوان باور نمود که مولفان نگاهی بیطرفانه داشتهاند؟ اساساً طرح چنین ادعایی چه وجهی داشته است؟ بهتر نبود به جای آن، مجموعه پیشفرضها و جهتگیریها از ابتدا بهطور شفاف با مخاطب در میان گذاشته شود؟
5. در سراسر کتاب و در موارد بسیاری که به سختی میتوان همه آنها را شمرد، از نقل قول مستقیم برای استناد به آثار رهبر انقلاب استفاده شده اما با مروری دقیق روشن میشود که در اغلب موارد مرز میان تألیف و ارجاع از میان رفته است و هیچ تمایزی میان ارجاعات و افزودههای نویسندگان نیست. خوانندهای که با ادبیات رهبر انقلاب آشنایی داشته باشد ـ بهخصوص با توجه به پیرنگ خطابی اغلب بیانات و سبک ویژه ایشان در خطابه ـ بهسادگی این مسأله را درمییابد.
نگاهی فشرده به یک مدخل نمونه
برای آنکه کاستیها و آسیبهای پیشگفته را عیناً در نظر آوریم و برخی نکات ریز و درشت دیگری نیز که میتواند از منظر انتقادی مورد توجه قرار گیرد را بهطور ملموس درک کنیم، از میان همه مباحث کتاب مدخل «نظام سیاست اسلامی» نوشته آقای محسن مهاجرنیا را انتخاب و بر آن تمرکز میکنیم:
با آنکه برخی نکات محتوایی و تقسیمبندیهای خوب در این مقاله مطرح شده، اما در مجموع از بسیاری موضوعات مهم در آن غفلت شده و در بر گیرنده ظرایف و دقایق کمی در موضوع مورد بحث است. از سوی دیگر در بخش عمدهای از متن، نویسنده بحث نظام سیاسی به مفهوم متعارف را رها کرده و به حوزه فلسفه سیاسی پرداخته است. نظام سیاسی معنایی محصل در قلمرو علوم سیاسی دارد با شبکه مسائل مستقلی که متأسفانه در اینجا مدنظر قرار نگرفته است. برای نمونه جا داشت این نوشتار جایگاه مباحثی چون تفکیک قوا، تحزب و... را در اندیشه رهبر انقلاب نشان دهد. ولی مدام سخن از فلسفه سیاسی است؛ هم در لفظ و هم معنا. در واقع ما با تفصیل مقاله قبلی آقای مهاجرنیا در مورد فلسفه سیاسی آیتالله خامنهای و یا تلخیص کتاب وی به همین عنوان مواجه هستیم که هر دو سالها پیش از این توسط پژوهشگاه فرهنگ
نویسنده همچنین به مباحث چالشی مهم این عرصه نیز توجه نداشته است. مثلاً این شبهه عمده بارها مطرح شده که تصور سیاسی عالمان دینی به تبع نگرش غالب مراجع فکری در عالم سنت نسبت به نظم و نظام سیاسی، مبتنی بر فرد و ویژگیهای شخص حاکم است، نه ویژگیهای مربوط به چگونگی حکومتگری. با این تلقی، مباحث شایع درباره خصائص فرد حاکم یا موضوعات دیگر در این محدوده، مباحثی «پیشا نظام سیاسی جدید» شناخته میشود. اما نویسنده توجهی صریح یا ضمنی به اینگونه ابهامات و سئوالات نداشته است.
* در بسیاری از موارد نویسنده بهطور مستقیم از منابع مربوط به رهبر انقلاب استفاده کرده اما در متن هیچ گونه نشانه تمایزی نیست که مرز میان تألیف وی و بیانات رهبر انقلاب را نشان دهد. مخاطب درنمییابد که کجا نظر مولف است و کجا نقل دیگران. تنها در انتهای برخی پاراگرافها با پانوشت به منبع مربوطه ارجاع شده است. در حالی که چنین چیزی خلاف روش نگارش درست و تخلفی بیّن از اخلاق علمی است. مثلاً در ص 764: "البته امامت که میگویم..." نشان میدهد که این یک نقل قول مستقیم از رهبر انقلاب است، نه افزوده مولف.
* نکته مهم دیگر عدم استفاده مولف از برخی فیشهای ناب در موضوع مربوطه و استفاده تخت و یکنواخت از فیشها با فراوانی بالا در تدوین متن است. از آن مهمتر استفاده مکرر از فیشهای قدیمی است: تاریخ آخرین فیش استفاده شده در این نوشتار 1 فروردین 1388 است! اغلب فیشهایی که به تاریخ آنها ارجاع شده نیز مربوط به دهه 1360 و 70 هستند... آیا آیتالله خامنهای بعد از این تاریخ بیان مهم و تعیینکنندهای در حوزه نظام سیاسی اسلام نداشتهاند یا محقق از آنها آگاهی ندارد؟ مثلاً مباحث ایشان در مورد بنیانگذاری یک «نظم مدنی ـ سیاسی» جدید در دوره جمهوری اسلامی یا تبیین مسأله حقالناس و مانند اینها چرا مدنظر قرار نگرفته است؟
* در تنظیم و تدوین اینگونه آثار قاعده این است که منابع هر مقاله در پایان همان مدخل درج شود تا مخاطب در صورت لزوم به آنها مراجعه کند. شگفتآور است که کل منابع این کتاب در پایان 1400 و اندی صفحه بهصورت درهمکرد (بدون تفکیک ارتباط آنها با هر مقاله) درج شده! در حالی که موضوعات مقالات نیز از مبانی اعتقادی تا مباحث سیاسی و اقتصادی را شامل میشود... حال تصور کنید اغلب مخاطبان که طبیعتاً همه کتاب را از ابتدا تا انتها نمیخوانند، برای رجوع به منابع و مستندات بخش مورد علاقه خود با چه شرایط بغرنجی روبهرو میشوند.
جمعبندی
پرداخت مبلغی بیش از 100 هزار تومان برای تهیه چنین کتابی احتمالاً خارج از توان عامه علاقمندان است. کسان یا نهادهایی نیز که به دلیل نیازهای خاص علمی و ترویجی به سراغ چنین منظومهای میروند به دلیل نقایص جدی که به بخشی از آنها اشاره شد، چنان که باید دست پر نخواهند بود. با اینهمه «منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای» را میتوان گامی به پیش در مطالعات رهبریپژوهی دانست که در صورت برطرف شدن برخی خلأها و ضعفها و البته تلخیص بسیاری از مطالب غیر ضروری در نسخه فعلی، میتواند به غنای مباحث علمی در این حوزه کمک کند؛ همچنان که میتواند دیگران را به پژوهشهایی ارزشمندتر در همین قلمرو برانگیزد.
منبع: صبح نو