شروهای در شهادت جوادالائمه(ع)
وقتی خورشید به اشک می نشیند!
غلامرضا بنی اسدی
هزار در هزار سال هم که بگذرد
هزار در هزار تقویم هم که به آخر برسد
حقیقت و سنت همچنان بر مدار خویشند که
پشت به دریا دعای باران اجابت نمیشود
و پشت به خورشید
نمیتوان از نور باده گرفت
من اما رو به دریایم برای وضو
و نماز به قبلهای میبرم
که خورشید در ماتمش
به کسوف مینشیند
و آسمان ستاره میگرید
من نمازم را به امامت مردی میخوانم
که در 9 سالگی
امام همه نمازهای مستجاب بود
و در 25 سالگی
معلم شهادت
من تقویم جانم را
- برگ به برگ -
به نام او مینویسم
که در زمین، جواد است
و در آسمان بابالحوایج
آوازه جودش، مردم را به ایمان میرساند
و نگاهش، فرشتگان را به فهم انسان...
من به سوگ، مویه میکنم
هجران آقایی که معنای لطف عام خدا
و استجابت تام دعاست
و همه دستهای خالی را
به جود، دریا میکند
نامش آغاز باران است
و نشان و کلامش بهار مدام...
آقایی که هم جواد بود و هم جوان
و همه جوانان را جود می آموخت
و عابدان را سجود
و همه را پله ، پله، به ملاقات خدا می برد
و همین جرمی شد نابخشودنی
برای نوادگان شیطان که نقشه در کار کنند
و انسانیت را زهر در کام...
آفتاب به شروه برمی خیزد
و اشک در غم او پردهدر میشود
وقتی غریبانه پیکرش
بر زمین میماند
آنسان که پیکر حسین(ع) در کربلا بر شانههای زمان ماند...
من زخمدار غربت خدایم
که جان حجت جوادش را
زهرآجین کردند
من سوگوار خورشیدم
ای اشکها بر من ببارید
که اینگونه باید به تسلای حضرت رضا(ع) رفت...