داستان شگفت انگیز "شیخ علی تهرانی"
از رهبری مبارزات انقلابی در مشهد تا تبلیغ علیه نظام در رادیو بغداد!
شیخ علی مرادخانی ارنگه معروف به «تهرانی» در سال ۱۳۰۹ در روستای ارنگه متولد شد. وی پس از فرا گرفتن تحصیلات ابتدایی با تشویق پدرش به تحصیلات حوزوی روی آورد. پس از فرا گرفتن مقدمات علوم دینی به تحصیل دروس خارج فقه و اصول از محضر مرحوم آیتالله بروجردی و امام خمینی پرداخت. پس از اتمام تحصیلات حوزوی به تبلیغ و وعظ مشغول شد و در سال ۱۳۴۰ از طرف امام خمینی (ره) جهت ارشاد و تبلیغ مردم لرستان عازم خرمآباد شد.
وی با سیدهبدری حسینی خامنهای، دختر مرحوم حاج سیدجواد خامنهای و خواهر آیتالله سیدعلی خامنهای ازدواج کرد. شیخ علی تهرانی از استادان برجستهی حوزهی علمیهی مشهد شمرده میشد و یکی از مریدان سرسخت علی شریعتی به حساب میآمد. در دههی ۴۰ و ۵۰ شیخ علی تهرانی به همراه شهید سیدعبدالکریم هاشمینژاد، آیتالله سیدعلی خامنهای، آیتالله عباس واعظ طبسی، محمدرضا محامی و برخی مبارزان دیگر، مبارزات ضد طاغوتی مشهد را رهبری میکرد.
با آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی (ره)، شیخ علی تهرانی فعالیتهای ضد حکومتی خود را شدت بخشید. در پی تبعید امام خمینی به عراق، علی تهرانی چند مرتبه مخفیانه و به صورت قاچاقی به عراق رفت و با امام دیدار کرد و پس از بازگشت به مبارزات خود ادامه داد. با اوجگیری تظاهرات اعتراضآمیز، شهید مفتح برای سخنرانی در مسجد قبای تهران از علی تهرانی که در مجامع انقلابی حضوری فعال داشت، دعوت کرد؛ لیکن وی پس از دو شب سخنرانی دستگیر و سپس تبعید شد.
تهرانی در فروردین ۱۳۵۷ در سیرجان تبعید بود. پس از آن همراه سیدعلیمحمد دستغیب، مرتضی فهیم کرمانی و سیدمحمد احمدی به سقز تبعید شد. پس از بازگشت از تبعید، وی سخت درگیر مسائل انقلابی مشهد شد. در روز ۵ آبان ماه سال ۱۳۵۷ که تظاهرات بسیار بزرگی در مشهد برگزار شد، نماز جماعت به امامت شیخ علی تهرانی اقامه شد. بار دیگر در روز ۸ آبان تظاهرات بزرگی ترتیب داده شد و تظاهر کنندگان در محوطهی باشگاه دانشگاه فردوسی اجتماع کردند. در این اجتماع آیتالله سیدعلی خامنهای و شیخ علی تهرانی سخنرانی کردند.
همچنین در اجتماع بزرگی که در ۱۶ آبان ۵۷ در استادیوم سعدآباد مشهد برگزار شد، تهرانی سخنرانی کرد و در آن مردم را به همبستگی و اتحاد بیشتر برای رسیدن به هدف آزادی و حکومت اسلامی دعوت کرد. بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ریاست دادگاه انقلاب مشهد و مدتی هم ریاست دادگاه انقلاب اهواز به شیخ علی تهرانی سپرده شد و وی به محاکمهی بازماندگان حکومت پهلوی مشغول بود.
در سال ۱۳۵۸ علی تهرانی از سوی حزب جمهوری اسلامی مشهد داوطلب مجلس خبرگان قانون اساسی شد. او به عنوان هفتمین نفر منتخب از خراسان، به خبرگان راه یافت و از آنجا که آثاری در اقتصاد اسلامی نوشته بود، در کمیسیون مالی و اقتصادی مجلس خبرگان حضور داشت؛ اما به مرور زمان تهرانی خود را از خیل یاران امام جدا کرد و همراهی با مجاهدین خلق و بنیصدر را بر امام برگزید.
- اعتراضات گسترده در اولین بهار
به همین منظور با انتقاد از رهبر انقلاب اسلامی، دانشجویان پیرو خط امام را به خاطر تصرف لانهی جاسوسی آمریکا مورد حمله قرار داد. دشمنی با حزب جمهوری اسلامی یکی دیگر از رویکردهای علی تهرانی بود. عداوت وی با مسئولان نظام زمانی به اوج رسید که آیتالله سیدعلی خامنهای از سوی امام خمینی (ره) به عنوان امام جمعهی تهران منصوب شد. وی این اقدام امام را برنتافت و حملات شدیدالحنی را علیه آیات عظام بهشتی و خامنهای آغاز کرد.
شیخ علی تهرانی در دی ماه ۱۳۵۸ طی نامهای به امام خمینی (ره) در خصوص افغانستانی بودن جلالالدین فارسی، کاندیدای حزب جمهوری اسلامی در اولین دورهی ریاست جمهوری تذکر داده و نسبت به انتصاب آیتالله سیدعلی خامنهای به امامت جمعهی تهران شدیداً اعتراض کرد. در بخشهایی از نامهی سرگشادهی شیخ علی تهرانی خطاب به امام خمینی مورخ ۲۵ دی ۱۳۵۸، وی برخی چهرههای حزب جمهوری اسلامی را عامل آمریکا دانسته است:
«محضر امام امت، شما دریافتید با آن که دو بار از ادارهی آمار مشهد به وزارت کشور ایرانیالاصل نبودن آقای جلالالدین فارسی ابلاغ شد، اعتنایی نکردند و حزب جمهوری اسلامی برای تبلیغ از نامبرده میلیونها تومان مصرف و حتی با ثابت شدن نزد شما و دستور شما، در این مورد هنوز ابلاغ نکردهاند و به مصرف اموال این ملت فقیر در راه تبلیغ خلاف قانونیشان ادامه میدهند.
تودهی وسیعی به این کار و نیز به توطئهای که معروف شده در زیر پوشش جلالالدین فارسی، سه نفر آقایان بهشتی، رفسنجانی و خامنهای میخواهند کارهای اجرایی را به دست گیرند و قهراً در انتخابات مجلس شورا
امام امت، فردی را که امام جمعهی تهران کردهاید که [....] صلاح است تجدید نظر نمایید و با افراد بینظر مشورت کنید، نه با افراد جاهطلب و دستاندرکار.»
این نامه بلافاصله با واکنش شخصیتهای مختلف حزب جمهوری اسلامی مواجه شد. هیئت تحریریهی روزنامهی جمهوری اسلامی طی بیانیهای نوشت:
« با توجه به نامهی استاد گرامی آقای شیخ علی تهرانی به امام دربارهی چند نفر از چهرههای مشهور حزب جمهوری اسلامی، باید اعلام کنیم که بر اساس اعتقاد ما این نامه نشانگر حضور یک کوشش نیرومند علیه حزب جمهوری اسلامی در سراسر ایران است که توسط پارهای از رادیوهای خارجی نیز تقویت میشود. ما از دانشجویان مسلمان مستقر در لانهی جاسوسی میخواهیم اگر چنانچه با بیطرفی کامل به قضایا نگاه میکنند، اگر چنانچه هیچ گونه وابستگی و دلبستگی به هیچ مقام و چهره و قدرتی نداشته و تنها خدا را در نظر میگیرند، اگر در کارهای خود صرفاً انقلاب اسلامی را مدنظر دارند، اگر در جهت منافع سیاسی گروههای ویژهای گام برنمیدارند، اگر تحت تأثیر جو کاذب تبلیغاتی قرار ندارند، هر چه سند و مدرک دربارهی حزب جمهوری اسلامی وجود دارد یا هرگونه سندی که به نحوی به این حزب مربوط میشود یا اصولاً هر نوع سندی که در آن نامی از حزب جمهوری اسلامی برده شده را منتشر کرده و در معرض افکار عمومی قرار دهند تا تکلیف شرعی و انقلابی خود را بفهمیم و ناخودآگاه در یک مسیر غیر خدایی گام برنداریم یا افکار عمومی روشن شده و به این همه شایعه و تهمت و افترا خاتمه داده شود... »
همچنین آیتالله بهشتی، دبیر اول شورای انقلاب و دبیر کل حزب جمهوری اسلامی در پاسخ به نامهی شیخ علی تهرانی گفت:
« همان طور که امام امت تأکید فرمودند و نظر بسیار صحیحی هم هست و نظر ما نیز این است که تا این اصل از سوی شورای انقلاب تفسیر نشده، اگر آقای فارسی انتخاب میشدند، میشد یک انتخاب دارای شائبه، انتخابی که در آن یک شائبه و خدشهای وجود دارد. امام امت تأکید داشتند که انتخاب رئیس جمهوری مستلزم خدشهای بر قانون اساسی نباشد یا رعایت قانون اساسی مستلزم خدشهای در انتخاب رئيس جمهوری نباشد. پس برای این که هم قانون اساسی هم رئیس جمهوری از هر نوع خدشه و شائبه دور و منزه بمانندن، انصراف آقای فارسی در این دوره موجه بود.
ایشان گفتهاند که آقایان هاشمی، بهشتی و خامنهای تصمیم دارند از طریق کار حزبی در مجلس شورا برنده شوند. آیا فعالیت یک حزب برای این که رئیس جمهوری نامزد کند، برای این که فعالیت کند، برای انتخاب شدنش و برای این که نمایندگانی که صالح میداند اینها را به مجلس بفرستد، اینها توطئه است؟ اصولاً فلسفه تشکیل حزب این است و ما به همین منظور اقدام کردیم برای تشکیل حزب جمهوری اسلامی.
من تا خود آقای تهرانی نگویند که این اعلامیه از من است، باورم نمیآید که از ایشان باشد؛ چون با شناختی که من از علم و تقوای ایشان دارم خیلی برایم باور این که این اعلامیه از ایشان هست، دشوار است بگویم به نام ایشان هست. ولی به هر حال اگر ایشان نوشته باشند، اگر به راستی این اعلامیه از ایشان باشد، آن سابقهی ذهنی که من از جناب آقای تهرانی داشتم و دارم با این آسانگیری ایشان در حکم کردن به این که این توطئه است، آن خیانت است؛ امام در انتخاب امام جمعهی تهران اشتباه کردهاند، اینها را خیلی مشکل است برایم بپذیرم، مگر این که بگویم انسانهای برجسته هم اشتباه میکنند.»
- ناگهان چرخش ۱۸۰ درجه
از اواخر سال ۱۳۵۸ به این سو، شیخ علی تهرانی به تدریج به سمت هواداری از جریانهای مخالف انقلاب کشیده شد و تقریباً مواضع مشترکی با شیخ حسن لاهوتی اتخاذ کرد. گرایش شیخ علی تهرانی به سازمان مجاهدین خلق نیز اگر چه هیچگاه جنبهی سازمان یافته و تشکیلاتی به خود نگرفت، ولی غش کردن او به سوی مجاهدین در تمامی مقاطع حساس، نشان از همپیمانی نانوشتهی تهرانی با سازمان داشت.
شاید بتوان آغاز استحکام این همپیمانی نانوشته میان تهرانی و مجاهدین را انقلاب فرهنگی دانست. در جریان درگیریهای دانشگاههای بزرگ کشور در فروردین ماه ۱۳۵۹ که منجر به انقلاب فرهنگی شد، یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق به نام شکرالله
« این نوع مردم که به عنوان ضعفا در این آیهی شریفه بهشان منتقل شده، یعنی خودشان جهت صحیح نداشتند، ضعف در فهم داشتند و پیروی میکردند از کبرای خودشان. آنها که خودشان را قوی میشناختند، بزرگ و رهبر میشناختند و سردمدارهای جامعهشان بودند، اینها راهنماییشان میکردند، بهشان دستور میدادند این کار را بکن و آن کار را نکن. این انسان نبود، ضعیفالنفس بود، ضعیفالعقل بود، فکر نداشت، تعقل نمیکرد.
برداران من نماز میخوانند، روزه میگیرند و حجاب دارند. چرا وقتی که به من میگویند این را بگیرو و این را بینداز، بیندازم؟ این را ما زمان طاغوت میگفتیم، امروز هم باید بگوییم. واقعاً خجالت و شرمساری دارد! امروز دیگر نباید این حرف را بزنیم. آنجا میرفتیم روی تانکها و توپها میگفتیم بابا، انسان باشید! ضعیفالنفس و ضعیفالعقل نباشید! نگاه کنید ببینید اطاعت اگر غیر خداست، نکنید. در معصیت خدا نباید اطاعت مخلوق را بکنید.
آن وقت میگفتیم حالا هم ما میرویم [و میگوییم] در پاسدارخانهها، در ارتش، در هر جا که ما میرفتیم این حرفها را زدیم که بابا نگاه کن! انسانی فکر کن، خودت این حرکت را باید انجام بدهی یا این حرکت را انجام ندهی!»
از جمله دیگر مواضع تهرانی که با حمایت هواداران سازمان مجاهدین خلق روبرو شد، سخنرانیای بود که برای هواداران سازمان تحت عنوان « انجمن معلمان مسلمان در مشهد» ایراد شد. به ادعای هواداران مجاهدین، روزنامهی اطلاعات متن تحریف شدهای از سخنان علی تهرانی منتشر کرد؛ لذا جمعی از معلمان مسلمان مشهد در تاریخ ۲۲ تیر ماه ۱۳۵۹، مصاحبهی مفصلی با شیخ علی تهرانی صورت دادند و جزوه آن را منتشر کردند. در مقدمه جزوهی «مصاحبهی با استاد علی تهرانی» بیان شده که متن آن از طرف خود علی تهرانی تصحیح شده است. علی تهرانی مواضع جدید خود دربارهی سازمان مجاهدین خلق را این گونه تبیین کرد:
« نظر فعلیام هم گفتم، اینها مسلمانند، با موعظهی حسنه، با برهان اگر اشتباهی دارند باید با اینها صحبت کرد و گفتم همان طوری که امام گفتند که نباید اینها را از خود راند و نباید با اینها درگیری درست کرد و باز گفتهام باید نه تنها نسبت به اینها، نسبت به تمام گروهها باید طبق اصل ۲۶ قانون اساسی رفتار کرد؛ حالا چون صحبت نفاق اینها شد [بگویم] من در نامهی سرگشاده به آقای خزعلی بیان کردم که اینها مسلمانند، صریح قرآن هم هست «لاتقولوا لمن القی الیکم السلام لست مؤمنا» ندارند «مسلما».
اگر من و شما بودیم، میگفتیم باید گفته شود لست مسلما چرا؟ برای این که آن خص گفت من مسلمانم، نمیگوید مؤمن. مؤمن آن است که توی دلش باشد، شأن نزول این آیه این است که – حالا اسم آن شخص یادم نیست – رفته بود به قبیلهای و آن فرد کسی را که ادعای اسلام کرده بود، کشته بود. بعد که ازش سؤال شده بود چرا [این کار را کردی؟] گفته بود توی دلش نبود. این آیه نازل شد که بابا تو حق نداری این حرف را بزنی! کسی که به زبان میگوید تو باید بگویی به دلش معتقد است. اینها علاوه بر این که به خدا و پیغمبر و ائمهی اطهار معتقدند، نماز میخوانند، روزه میگیرند، اما صحبت بر سر نقاق هست.»
- مجوز شرعی قیام
« حضرت استاد تهرانی، چنان که اطلاع دارید در چند هفتهی اخیر موج فشار و عملیات ایذایی مرتجعان و عوامل چماقدارشان مجدداً در شهرستانهای گوناگون علیه هواداران سازمان مجاهدین خلق اوج گرفته است. تنها در چند شهرستان شمال، خون چندین شهید که آخرین آنها «حسن فرحناک» در رشت بود، مظلومانه توسط قدارهبندان و اوباش به زمین ریخته شد.
حتی در مناطق جنگزده دادگاههای به اصطلاح انقلاب ماهشهر و آبادان ضمن سه دادگاه، ۲۰ نفر از هواداران سازمان را که طبق اسناد موجود در جبهههای مقاومت حضور داشتهاند، پس از مدتها شکنجه و ایذا مجموعاً به ۲۱۸ سال زندان محکوم کردهاند. مسئله بسیار قابل تأمل، موضوع مقامات قضایی کشور در برابر این پدیدهی شوم چماقداری است. اغلب دست بسیاری از ارگانهای اجرایی مسلح در این جریانات مشاهده میشود و تا کنون حتی یک مورد از هزاران مورد شکایت که علیه این عوامل قتل و ضرب و جرح به مقامات گوناگون شده است، پیگیری نشده و چشم و گوش تمام مقامات روی این همه جنایات بسته است.
کوچکترین
- دستگیری در آغاز فاز نظامی
کمتر از یک هفته بعد از این بیانیه و با تند شدن فضای سخنرانیها و نامهنگاریهای شیخ علی تهرانی، وی بعد از شورش مسلحانهی مجاهدین در روز ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ در مشهد دستگیر شد. در گزارش ادارهی اطلاعات شهربانی استان خراسان آمده است:
« برابر خبر واصله روز ۳/۴/۶۰ حجتالاسلام شیخ علی تهرانی [به] وسیلهی عدهای از مردم دستگیر و به کمیتهی مرکزی هدایت و پس از حدود ۴ ساعت بازداشت، مرخص گردیده. در این رابطه حجتالاسلام عباس واعظ طبسی طی مصاحبهای که با خبرگزاری پارس انجام داده، ضمن تأیید خبر فوق از دستور بازداشت ایشان اظهار عدم اطلاع کردهاند.»
شیخ علی تهرانی در فاز نظامی سازمان مجاهدین خلق، یعنی پس از تاریخ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به مدت هشت ماه زندانی بود.
- پناهندگی به عراق
«بررسیهای انجام شده حاکی است نامبرده بالا [شیخ علی تهرانی] از طریق مرز پاکستان به نجف اشرف رفته و از رژیم صهیونیستی عراق تقاضای پناهندگی کرده است و به طوری که در شهر شایع میباشد وی ساعت ۱۲:۳۰ روز جاری از رادیو بغداد سخنرانی کرده است.»
در خصوص نحوهی فرار تهرانی به خارج از کشور در گزارش ادارهی اطلاعات شهربانی استان خراسان آمده:
« فرماندهی سپاه پاسداران مشهد اظهار کرد نامبرده تحتالحفظ نبوده و آزاد بوده و از این آزادی سوء استفاده کرده و از طریق مرز ایرانشهر به پاکستان و از آنجا به عراق رفته است.»
لیکن شیخ علی تهرانی پس از بازگشت به کشور در سال ۱۳۷۴ دربارهی نحوهی خروج از کشور توضیح داد که با لباس بلوچی، خود را به شکل یک روحانی بلوچ درآورده، مقداری از مسیر را با موتورسیکلت و مقداری از مسیر را به صورت پیاده طی کرد. پس از آن خود را به سفارت عراق در اسلامآباد رساند و خود را به آنجا معرفی کرد. پس از ۱۰ روز که جواب مثبت بغداد به سفارت عراق ابلاغ شد، عراقیها برای او گذرنامهی عراقی صادر کردند و با هوایپما او را به بغداد بردند.
به محض ورود به عراق، تهرانی تقاضای پناهندگی سیاسی کرد که مورد پذیرش رژیم بعثی عراق واقع شد.
یک سال بعد اما همسر شیخ علی تهرانی نیز محل سکونت خود را به مقصد ترکیه ترک کرد و از آنجا به عراق رفت. در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۳۶۴ ، بدری خامنهای، همسر شیخ علی تهرانی در یک کنفرانس مطبوعاتی در بغداد حضور یافت. وی در این کنفرانس گفت که به همراه سه دختر و دو پسرش برای پیوستن به پدرشان از میان جبهه ایران عراق فرار کرده و به عراق آمده است و فاقد پاسپورت هستند.
شیخ علی تهرانی در آنجا برای سالهای طولانی در رادیوی فارسی زبان بغداد مشغول تبلیغ علیه جمهوری اسلامی بود. رژیم صدام با پخش سخنان شیخ علی تهرانی که علیه امام خمینی و جمهوری اسلامی بود، برای شکنجه روحی اسرای ایرانی استفاده میکرد. دفتر سیاسی سپاه پاسداران طی گزارشهای خود دربارهی برخی اقدامات خارج کشور تهرانی نوشت:
« اخیراً شیخ علی تهرانی به همراه تعدادی از روحانینماهای افغانستانی و ایرانی در حالی که توسط دو ماشین بعثی اسکورت میشوند، با حضور در برخی مساجد شهرهای مختلف عراق به سخنرانی علیه جمهوری اسلامی میپردازد. از سوی دیگر خبر میٰرسد که چندی پیش وی را برای سخنرانی به یکی از اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق میبرند که با مقابلهی شدید اسرای ایرانی مواجه میشود.
ضمناً طبق اطلاع موثق چندی پیش شیخ علی تهرانی (که در عراق برای حزب بعث در رادیو بغداد درس اخلاق میگوید) با وسایط مختلف میخواهد در مجلس درس آقای خویی شرکت نماید که با مخالفت آقای خویی مواجه میشود، ولی اخیراً به درس ایشان راه یافته و نکتهی جالب این است که نامبرده با مخالفان در درس حاضر میشود و هر جا که مینشیند، تا شعاع چند قدمی افراد از او فاصله میگیرند.»
- تسلیم در پاسگاه مرزی
« شیخ علی تهرانی که مدت ۱۱ سال است در عراق به حالت تبعید به سر میبرد، اخیراً اعلام کرد برای بازگشت به وطن و رسیدگی به اتهاماتش در یک دادگاه به سفارت ایران در بغداد مراجعه کرده است. فرانسپرس از مبدأ بغداد به نقل از شیخ علی تهرانی گفت: مقامهای ایران با بازگشت وی به کشور برای این که خود را به دادگستری معرفی کند، مخالفت کردهاند. وی به فرانسپرس گفت: سفارت ایران در بغداد از دادن روادید سفر به وی برای این که بتواند به خانوادهاش ملحق شود، خودداری کردهاند.
شیخ علی تهرانی ۷۰ ساله در دوران جنگ هشت سالهی عراق با ایران در مخالفت با جمهوری اسلامی در رادیو بغداد و ایستگاه رادیویی متعلق به گروهک منافقین علیه جمهوری اسلامی ایران و دفاع مقدس مردم سخنپراکنی میکرد. وی همچنین طی اظهاراتی به خبرگزاری فرانسه مدعی شده به هیچ گروه سیاسی وابسته نیست و تنها درصدد این است که به ایران باز گردد تا کتابها و نوشتههای خود را که در مورد تفکرات و بازتابهای اسلامی و جهان اسلام است، جمعآوری و تدوین کند. گفتنی است که همسر شیخ علی تهرانی طی نامهای از شوهرش خواسته که به ایران باز گردد و در دادگاهی پاسخگوی عملکرد خود باشد.»
سرانجام علی تهرانی در سال ۱۳۷۴ خود را در یکی از پاسگاههای مرزی معرفی و تسلیم کرد و نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی وی را به تهران منتقل کردند. اگر چه مقامات ایران گزارش دادند شیخ علی تهرانی تقاضای برگشت به کشور دارد و حتی به سفارت ایران در بغداد مراجعهی حضوری کرده است، ولی عناصر محارب خارجنشین تسلیم شدن شیخ علی تهرانی را معاملهای میان دولتین ایران و عراق میدانند. در این خصوص دفتر سیاسی سپاه در نشریهی داخلی خود گزارش داد:
« در ایامی که شیخ تهرانی وارد کشور شده بود، مهدی حائری از عناصر ضد انقلاب مقیم خارج طی گفتگویی با رادیو آمریکا با اشاره به آخرین روزهای حضور تهرانی در عراق گفت: سال گذشته تهرانی در مکه با مقامات عربستان صحبت کرد و از آنان خواست که اجازه دهند در مدینه زندگی کند که آنها گفتند بروید، ما شما را خبر میکنیم.
بعدها سعودیها زیر قول خود زدند و از وی دعوت نکردند. ایشان در سن ۷۰ سالگی در عراق تنها بود و چندین بار از دولت بغداد تقاضا کرد که به نجف برود، اما دولت عراق موافقت نکرد. در آخرین باری که با من تماسی گرفته بود به من گفت که دولت عراق از وی خواسته است که ظرف مدت دو ماه عراق را ترک کند و به کشور دیگری برود و گرنه ایشان را تحویل دولت ایران خواهند داد.
ما اینجا [در اروپا] تلاش بسیاری برای او انجام دادیم. از دولت آلمان و دولت اتریش برای او اجازه گرفتیم که وی در صورتی که به امان پایتخت اردن بیاید، آنجا سفارت این دو کشور به وی روادید بدهند. متأسفانه دولت عراق در ماه قبل آقای تهرانی را از محلهای که در منطقهای به نام حیالخضراء در بغداد زندگی میکرد، به یک محلهی نامعلومی برده و تماس تلفنی ما با وی قطع شده، نتوانستیم به وی اطلاع دهیم.
اما در دیداری که با سفیر عراق در پاریس داشتیم به وی گفتم، به این امر اعتراض کردم و از سفیر عراق خواستم به دولت عراق اطلاع دهد که به آقای تهرانی اجازه بدهد به اردن بیاید.در اردن روادید برایش آماده است که به آلمان برود. متأسفانه علمی نکردند، وی را تحویل ایران دادهاند، اطلاعات دست اولی به من رسید که وی را ماشینهای دولت عراق به مرز بردند و تحویل مأموران مرزی حکومت ایران دادهاند.
حائری همچنین اضافه کرد: طبق اطلاعاتی که ما داریم و طبق مذاکراتی که اخیراً دولتین عراق و ایران با همدیگر داشتهاند، توافقاتی شده است و یکی از آن توافقات همین بود که از فعالیت مخالفان همدیگر باید بکاهند، جلوگیری کنند و به همین جهت طارق عزیز معاون رئیس جمهوری عراق در دیداری (سه ساعته) با رجوی به وی در بغداد گوشزد کرد دیگر از این به بعد اجازهی فعالیتهای نظامی را نخواهند داشت.
من مسلماً یقین دارم که آقای تهرانی با اکراه، یعنی با حق خودش با آگاهتی خودش نرفته است. من خیلی نگران سرنوشت وی هستم. من ترس از این دارم که وی را در ایران سر به نیست کنند و به همین جهت من از تمام ایرانیان، از تمام محافل بینالمللی خواسته و میخواهم که برای آزادی وی و برای سلامتی وی به دولت ایران تذکر بدهند و بگویند که مسئول حفظ جان وی دولت ایران است.»
فرزند شیخ علی تهرانی نیز در مصاحبهای با رادیو آمریکا گفت:
«ایشان حدود بیش از سه سال است که میخواست از عراق خارج بشود. در درجهی اول میخواست بباید اروپا، به خاطر این که در عراق وضعیت زندگی مساعد نبود. حدود ۷ - ۶ ماه صحبتش بود که به هر ترتیبی که شده از عراق خارج شود. بالاخره با وجود فعالیت عراق البته من نمیدانم نقش ایران در این زمینه تا چه حد است، ولی وی را مجبور کردند که به ایران برگردد.»
وی افزود:
« تا اینجا که من یقین دارم این که عراق به خارج شدن پدرم برای سفر به اروپا هیچ کمکی نکرده، دولت عراق حتی ممانعت کرد؛
دادگاه شیخ افراط
به هر حال در پی آن که شیخ علی تهرانی خود را به پاسگاه مرزی جمهوری اسلامی ایران معرفی کرد، وی به تهران منتقل شد و روند تحقیقات دادگاه ویژهی روحانیت آغاز شد. در بازجویی مورخ ۷ مرداد ماه ۱۳۷۴ از شیخ علی تهرانی، وی تمام ارتباطات خود با مجاهدین خلق پیش از فرار از کشور را انکار کرد و دربارهی نسبت خود با سازمان و تشویق به شورش مسلحانه علیه نظام اظهار داشت:
« خدا شاهد است از اول مخالفتم با بعضی از کارهای سران جمهوری اسلامی که اولینش در رابطه با کاندیداتوری جلالالدین فارسی افغانستانیالاصل از طرف حزب جمهوری اسلامی بوده تا آخرین اعلامیهام در ایران که در رابطه با تکفیر جبههی ملی و عده زیاد دیگر که با لایحهی قصاص مخالفت کرده بودند و من نامهی مفصلی به امام خمینی علیهالرحمه نوشتم و در آن اثبات کردم که این فتوا حتی با فتاوی خودتان دربارهی کفر و ایمان مخالف است و بعضی از روزنامهها آن را چاپ کردند و پس از آن هشت ماه زندان افتادم؛
هیچگاه نه در سخنرانیها و نه در نوشتههایم، مردم را به شورش علیه نظام جمهوری اسلامی ایران (که خودم هم سالها در راه برپا کردن آن مبارزه و فعالیت کردهام و زندانها و شکنجههای فراوان و تبعیدهای عدیده در شهرستانهای مختلف را تحمل کردهام) دعوت نکردهام و بلکه برعکس آنها را تهییج به حفظ آن و مقابله و معارضه با معارضان و به خطر افکنندگان آن کردهام و گواه بر آن، مقالات عدیدته و تألیفات کثیرهای است که در جراید ایران و به وسیلهی ناشران معلوم چاپ و منتشر شده است.
خدا میداند حتی برای یک بار هم آنها [مجاهدین] را تأیید نکردهام و همیشه از معتقدات و کیفیت فعالیتهای سرانشان انتقاد کردهام و فقط آنچه من در خدمت امام خمینی علیهالرحمه گفتهام و ظاهراً در پرونده هم منعکس است، این است که آنها هم ایرانی هستند، چرا نمیگذارید در انتخابات مجلس شورا شرکت کنند و چند نفری از آنها در مجلس باشند تا البته به نظام برگردند و اشکالی دیگر برای آنها باقی نماند که [بگویند] ما را جمهوری اسلامی ایران از حقوق مسلم هر ایرانی منع میکند.
حتی به امام خمینی عرض کردم از چه میترسید؟ اولاً اکثریت با شماست و ثانیاً شما صافی دوم یعنی شورای نگهبان قانون اساسی و اسلام را دارید. اگر چیزی هم بر خلاف اسلام تصویب شود، در مجلس آن شورا حق وتو دارد.»
در ادامه شیخ علی تهرانی دربارهی علت تبلیغاتش علیه جمهوری اسلامی ایران و دفاع مقدس توضیحات جالبی داد که نشان تحلیل ضعیف او نسبت به مسائل داخلی و منطقه داشت:
« تمامی فعالیتهای من هم علیه جنگ و هم وجوب مصالحه بر طبق آیهی کریمهی «و ان طائفتان ....» بوده (که آیتالله خویی چندین بار به من فرمود طبق این آیه، این جنگ حرمتش در اسلام ضروری است) به ویژه پس از شکست عراق در خرمشهر و خروجش از آن و هم علیه اعدامهای دسته جمعی و با محاکمات سریع و خارج از مسیر قانون قضایی و فرستادن جوانان روی مینها و امثال اینها بوده و البته تندیهایی هم در سخنانم بود که از آن پشیمانم.»
همچنین در جریان دادگاه شیخ علی تهرانی دربارهی ارتباطاتش با سازمان مجاهدین خلق در عراق گفت:
« با داماد آقای معینیان چند بار ملاقات داشتم. از من میخواستند آنها را تأیید کنم. از من میخواستند که از رجوی در سخنرانی نام ببرم، آن وقت که در پاریس بودند. من گفتم شما را قبول ندارم که توسط او نامهای برای همسرم فرستادم. یکی دو بار نامه از حاجسید جوادی و لاهیجی به من آوردند و من جواب دادم.
بعد که عراق آمدند از طرف استخبارات پیش من آمدند و گفتند اینها مقلد شما هستند، میخواهند با شما ملاقات کنند، من قبول نکردم. ولی بعداً مهندس اقبال با یک اصفهانی [که] من او را نمیشناختم، با آنها نیز برخورد کردم. گفتم عراق جوانهای ایران را میکشد و شما نیز چنین میکنید. دیگر نیامدند، اما زنهایشان با من مراوده داشتند. پیشتر دختر رضایی میآمد پیش خانوادهی من میآمدند. بچههای من یک بار به پادگان آنها رفتند و صحبت کردند.»
سرانجام دادگاه ویژهی روحانیت وی را به اتهاماتی نظیر همکاری با دشمن در زمان جنگ، حمایت از گروهکهای معاند و محارب همچون سازمان مجاهدین خلق، افترا به کارگزاران نظام اسلامی و همکاری با رژیم بعثی عراق، محاکمه و وی را مجرم تشخیص داد، اما با توجه به این که وی شخصاً خود را تسلیم نیروهای نظامی ایران کرده بود با تخفیف به ۲۰ سال حبس خارج از محل سکونتش محکوم کرد.
شیخ علی تهرانی ار کارهای گذشتهی خود اظهار ندامت کرد و خود را مستوجب اشد مجازات دانست. او در ایران به ۲۰ سال زندان محکوم شده است، اما غالباً در خارج از زندان به سر میبرد با این شرط که با کسی ملاقات نداشته باشد. وی هم اکنون در تهران آزادانه زندگی میکند.
مجله رمز عبور
« خدا شاهد است از اول مخالفتم با بعضی از کارهای سران جمهوری اسلامی که اولینش در رابطه با کاندیداتوری جلالالدین فارسی افغانستانیالاصل از طرف حزب جمهوری اسلامی بوده تا آخرین اعلامیهام در ایران که در رابطه با تکفیر جبههی ملی و عده زیاد دیگر که با لایحهی قصاص مخالفت کرده بودند و من نامهی مفصلی به امام خمینی علیهالرحمه نوشتم و در آن اثبات کردم که این فتوا حتی با فتاوی خودتان دربارهی کفر و ایمان مخالف است و بعضی از روزنامهها آن را چاپ کردند و پس از آن هشت ماه زندان افتادم؛
هیچگاه نه در سخنرانیها و نه در نوشتههایم، مردم را به شورش علیه نظام جمهوری اسلامی ایران (که خودم هم سالها در راه برپا کردن آن مبارزه و فعالیت کردهام و زندانها و شکنجههای فراوان و تبعیدهای عدیده در شهرستانهای مختلف را تحمل کردهام) دعوت نکردهام و بلکه برعکس آنها را تهییج به حفظ آن و مقابله و معارضه با معارضان و به خطر افکنندگان آن کردهام و گواه بر آن، مقالات عدیدته و تألیفات کثیرهای است که در جراید ایران و به وسیلهی ناشران معلوم چاپ و منتشر شده است.
خدا میداند حتی برای یک بار هم آنها [مجاهدین] را تأیید نکردهام و همیشه از معتقدات و کیفیت فعالیتهای سرانشان انتقاد کردهام و فقط آنچه من در خدمت امام خمینی علیهالرحمه گفتهام و ظاهراً در پرونده هم منعکس است، این است که آنها هم ایرانی هستند، چرا نمیگذارید در انتخابات مجلس شورا شرکت کنند و چند نفری از آنها در مجلس باشند تا البته به نظام برگردند و اشکالی دیگر برای آنها باقی نماند که [بگویند] ما را جمهوری اسلامی ایران از حقوق مسلم هر ایرانی منع میکند.
حتی به امام خمینی عرض کردم از چه میترسید؟ اولاً اکثریت با شماست و ثانیاً شما صافی دوم یعنی شورای نگهبان قانون اساسی و اسلام را دارید. اگر چیزی هم بر خلاف اسلام تصویب شود، در مجلس آن شورا حق وتو دارد.»
در ادامه شیخ علی تهرانی دربارهی علت تبلیغاتش علیه جمهوری اسلامی ایران و دفاع مقدس توضیحات جالبی داد که نشان تحلیل ضعیف او نسبت به مسائل داخلی و منطقه داشت:
« تمامی فعالیتهای من هم علیه جنگ و هم وجوب مصالحه بر طبق آیهی کریمهی «و ان طائفتان ....» بوده (که آیتالله خویی چندین بار به من فرمود طبق این آیه، این جنگ حرمتش در اسلام ضروری است) به ویژه پس از شکست عراق در خرمشهر و خروجش از آن و هم علیه اعدامهای دسته جمعی و با محاکمات سریع و خارج از مسیر قانون قضایی و فرستادن جوانان روی مینها و امثال اینها بوده و البته تندیهایی هم در سخنانم بود که از آن پشیمانم.»
همچنین در جریان دادگاه شیخ علی تهرانی دربارهی ارتباطاتش با سازمان مجاهدین خلق در عراق گفت:
« با داماد آقای معینیان چند بار ملاقات داشتم. از من میخواستند آنها را تأیید کنم. از من میخواستند که از رجوی در سخنرانی نام ببرم، آن وقت که در پاریس بودند. من گفتم شما را قبول ندارم که توسط او نامهای برای همسرم فرستادم. یکی دو بار نامه از حاجسید جوادی و لاهیجی به من آوردند و من جواب دادم.
بعد که عراق آمدند از طرف استخبارات پیش من آمدند و گفتند اینها مقلد شما هستند، میخواهند با شما ملاقات کنند، من قبول نکردم. ولی بعداً مهندس اقبال با یک اصفهانی [که] من او را نمیشناختم، با آنها نیز برخورد کردم. گفتم عراق جوانهای ایران را میکشد و شما نیز چنین میکنید. دیگر نیامدند، اما زنهایشان با من مراوده داشتند. پیشتر دختر رضایی میآمد پیش خانوادهی من میآمدند. بچههای من یک بار به پادگان آنها رفتند و صحبت کردند.»
سرانجام دادگاه ویژهی روحانیت وی را به اتهاماتی نظیر همکاری با دشمن در زمان جنگ، حمایت از گروهکهای معاند و محارب همچون سازمان مجاهدین خلق، افترا به کارگزاران نظام اسلامی و همکاری با رژیم بعثی عراق، محاکمه و وی را مجرم تشخیص داد، اما با توجه به این که وی شخصاً خود را تسلیم نیروهای نظامی ایران کرده بود با تخفیف به ۲۰ سال حبس خارج از محل سکونتش محکوم کرد.
شیخ علی تهرانی ار کارهای گذشتهی خود اظهار ندامت کرد و خود را مستوجب اشد مجازات دانست. او در ایران به ۲۰ سال زندان محکوم شده است، اما غالباً در خارج از زندان به سر میبرد با این شرط که با کسی ملاقات نداشته باشد. وی هم اکنون در تهران آزادانه زندگی میکند.
مجله رمز عبور