شعر برگزیده رضوی؛
پلک شب با رخصت نام شما وا می شود...
وقتی از سمت حرم خورشید پیدا می شود
همنوا هو هو کنان بانگ ملائک می رسد
وقتی از گلدسته ها نقّاره بر پا می شود
در کنار پنجره فولاد زیبای شما
دست هر افتاده ای غرق تمنّا می شود
تا دلی را می شوی ضامن به قدر ذرّه ای
سوی تو نجواکنان آهوی صحرا می شود
تا که سیل دست ها گرد ضریحت جاری است
عطر خوشبوی اجابت سهم دلها می شود
حسرت پرواز دارم چون کبوتر ناشکیب
پر زدن در صحن آزادی چه زیبا می شود
نفس اماره اگر بگذارد اندیشه کنم
در حریم امن و پاکت روح احیا می شود
تا غریبستان شهر آشنای طوس هست
قفلهای بی شماری در جهان وا می شود
پیمان جسری (کرمانشاه)