۰
تاریخ انتشار
دوشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۲۲
برگزیده جشنواره خاطرات زيارت رضوی؛

خاطره بهترین سوغاتی

خاطره بهترین سوغاتی
مادر خواب دیده بود که همه با هم به حرم رفته بودیم. صبح خوابش را به پدرم تعریف کرد و پدرم قبول نکرد و گفت: آقا منِ آسمان جُل را می خواهد چه کار؟ پدرم کارگر ساختمان بود و زمستان که می شد خانه بود و تابستان سرِ کار می رفت. خلاصه بعد از دو هفته التماس، بابام راضی شد که به پابوس آقا برویم. من و برادرم فوراً قلک مان را که یک سال جمع کرده بودیم، شکستیم. پدرم هم از قرض الحسنه ی محله وام برداشت و با هزار غُر غُر راهی مشهد شدیم. وقتی وارد مشهد شدیم مادر با صدای بلند گفت: یا امام رضا (علیه السلام) دوست دارم یک سوغاتی خوب به من بدهی. پدرم با شنیدن این حرف نیشخندی زد و چیزی نگفت. دو روز بود که مشهد بودیم. روز سوم صدای تلفن بابام که برای نماز تنظیم می کرد ما را بیدار کرد، ولی این موقع نماز نبود چون ما نمازمان را خوانده بودیم. پس این چه کسی بود؟ با این افکار از خواب بیدار شدیم، پدرم گوشی را برداشت، بعد از چند لحظه فریاد زد، خدایا باورم نمی شود، خدایا شکر. وقتی این را شنیدیم همه از جا پریدیم و از پدر پرسیدیم. پدر گفت که من را به عنوان سرایدار یکی از اداره ها پذیرفته اند. ما با شنيدن اين خبر خیلی خوشحال شدیم و پدرم خیلی شرمنده بود و گریه می کرد و به امام رضا (علیه السلام) می گفت: یا امام رضا (علیه السلام) نوکرت تا وقتی زنده است به پابوست می آید و ما بهترین سوغاتی مان را از آقا گرفتیم.

صنم نظرزاده (اردبیل) _ رتبه اول جشنواره خاطرات زيارت رضوی
https://www.razavi.news/vdch-mni.23nixdftt2.html
razavi.news/vdch-mni.23nixdftt2.html
کد مطلب ۲۲۵۳۶
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما