۰
تاریخ انتشار
پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۰۸:۵۳

روزی که قاسم بن الحسن عليه السلام عزم پرواز به اعلي عليين دارد

روزی که قاسم بن الحسن عليه السلام عزم پرواز به اعلي عليين دارد
به گزارش خبرگزاری رضوی از یاسوج، امام حسین (علیه السلام) برای احیای امر به معروف و نهی از منکر و هدایت بشر برای تعالی و کمال قیام کرد اما بی وفایی و بی بصیرتی کوفیان چنان مصیبتی در سرزمین کربلا بر اهل بیت عصمت و طهارت (علیهما السلام) وارد کرد که تاریخ تا همیشه شرمنده این مصیبت ها خواهد بود.

در روز ششم محرم عبیداللّه‏ بن زیاد نامه ه‏ایی برای عمر بن سعد فرستاد كه: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كرده ‏ام. توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من مي ‏فرستند.

در این روز حبیب بن مظاهر اسدی به امام حسین علیه ‏السلام عرض كرد: یابن رسول اللّه‏! در این نزدیكی طایفه‏ ای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.

امام علیه ‏السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده ‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت مي ‏كنم، او یارانی دارد كه هر یك از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود.

عمر بن سعد او را با لشكری انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت مي ‏نمایم... .

در این هنگام مردی از بني ‏اسد كه او را عبداللّه‏ بن بشیر مي ‏نامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت مي ‏كنم و سپس رجزی حماسی خواند:

قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواكلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا

اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ كَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ

"حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی كه آماده پیكار شوند و هنگامی كه سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ كه من [رزمنده‏ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه ‏ام."

سپس مردان قبیله كه تعدادشان به 90 نفر مي ‏رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه ‏السلام حركت كردند.

در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد.

آنان در میان راه با یكدیگر درگیر شدند، در حالی كه فاصله چندانی با امام حسین علیه ‏السلام نداشتند. هنگامی كه یاران بني ‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.

حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه ‏السلام آمد و جریان را بازگو كرد. امام علیه ‏السلام فرمودند:«لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏ِ»

شهادت قاسم بن الحسن بن علی (ع)

سهيل سر زده گفتي مگر ز سمت يمن

رخ چو ماه تمام و قدي چو سرو چمن

نمود در بر خود پيرهن به شكل كفن

ز برج خيمه برآمد چو قاسم بن حسن

ز خيمگاه به ميدان كين روان گرديد

گرفت تيغ عدو سوز را به كف چون هلال

قاسم بن الحسن عليه السلام به عزم جهاد قدم به سوي معركه نهاد، چون حضرت سيدالشهداء عليه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد كه جان گرامي بر كف دست نهاده آهنگ ميدان كرده، بي ‌تواني پيش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر كشيد و هر دو تن چندان بگريستند كه در روايت وارد شده حَتّي غٌشِي عَلَيْهِما، پس قاسم گريست و دست و پاي عم خود را چندان بوسيد تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم عليه السلام به ميدان آمد در حالي كه اشكش به صورت جاري بود و مي ‌فرمود:

سِبْطِ النَّبِيّ الْمُصْطَفي الْمُؤْتَمِن

بَيْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ

اِنْ تَنْكرُوٌني فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ

هذا حُسَيْنٌ كَالْاَسيرالْمُرْتَهَن

پس كارزار سختي نمود و به آن صغر سن و خردسالي سي و پنج تن را به درك فرستاد.

حميد بن مسلم گفته كه من در ميان لشكر عمر سعد بودم پسري ديدم كه به ميدان آمده گويا صورتش پاره ماه است و پيراهن و ازاري در برداشت و نعليني در پا داشت كه بند يكي از آنها گيسخته شده بود و من فراموش نمي ‌كنم كه بند نعلين چپش بود، عمرو بن سعد ازدي گفت: به خدا سوگند كه من بر اين پسر حمله مي‌ كنم و او را به قتل مي‌ رسانم، گفتم سبحان الله اين چه اراده است كه نموده‌اي؟ اين جماعت كه دور او را احاطه كرده‌اند از براي كفايت امر او بس است ديگر تو را چه لازم است كه خود را در خون او شريك كني؟ گفت به خدا قسم كه از اين انديشه برنگردم، پس اسب برانگيخت و رو برنگردانيد تا آنگاه كه شمشيري بر فرق آن مظلوم زد و سر او شكافت پس قاسم به صورت بر روي زمين افتاد و فرياد برداشت كه يا عماه چون صداي قاسم به گوش حضرت امام حسين عليه السلام رسيد تعجيل كرد، مانند عقابي كه از بلندي به زير آمد صفها را شكافت و مانند شير غضبناك حمله بر لشكر كرد تا به عمرو (لعين) قاتل جناب قاسم رسيد، پس تيغي حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پيش داد حضرت دست او را از مرفق جدا كرد پس آن ملعون صيحه عظيمي زد.

لشكر كوفه جنبش كردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام عليه السلام بربايند همين كه هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و كشته شد.

پس چون گرد و غبار معركه فرو نشست ديدند امام عليه السلام بالاي سر قاسم است و آن جوان در حال جان كندن است و پاي به زمين مي ‌سايد و عزم پرواز به اعلي عليين دارد و حضرت مي ‌فرمايد:« سوگند با خداي كه دشوار است بر غم تو كه او را بخواني و اجابت نتواند و اگر اجابت كند اعانت نتواند و اگر اعانت كند تو را سودي نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتي كه تو را كشتند. «هذا يَوْم وَاللهِ كَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ».

آنگاه قاسم را از خاك برداشت و در بر كشيد و سينه او را به سينه خود چسبانيد و به سوي سراپرده روان گشت در حالي كه پاهاي قاسم در زمين كشيده مي ‌شد.

پس او را برد در نزد پسرش علي بن الحسين عليه السلام در ميان كشتگان اهل بيت خود جاي داد، آنگاه گفت بارالها تو آگاهي كه اين جماعت ما را دعوت كردند كه ياري ما كنند اكنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما يار شدند، اي داور دادخواه اين جماعت را نابود ساز و ايشان را هلاك كن و پراكنده گردان و يك تن از ايشان را باقي مگذار و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ايشان مگردان.

آنگاه فرمود اي عموزادگان من صبر نمائيد اي اهل بيت من شكيبائي كنيد و بدانيد بعد از اين روزخواري و خذلان هرگز نخواهيد ديد.

مخفي نماند كه قصه دامادي جناب قاسم عليه السلام در كربلا و تزويج او فاطمه بنت الحسين (ع) را صحت ندارد چه آنكه در كتب معتبره به نظر نرسيده و به علاوه آن كه حضرت امام حسين عليه السلام را دو دختر بوده چنان كه در كتب معتبره ذكر شده، يكي سكينه كه شيخ طبرسي فرمود: سيدالشهداء عليه السلام او را تزويج عبدالله كرده بود و پيش از آنكه زفاف حاصل شود عبدالله شهيد گرديد و ديگر فاطمه كه زوجه حسن مثني بوده كه در كربلا حاضر بود چنان كه در احوال امام حسين عليه السلام به آن اشاره شده و اگر استناداً به اخبار غير معتبره گفته شود كه جناب امام حسين عليه السلام را فاطمه ديگر بوده گوئيم كه او فاطمه صغري است و در مدينه بوده و او را نتوان با قاسم بن حسن عليهما السلام بست و الله تعالي العالم.

شيخ اجل محدث متتبع ماهر ثقه الاسلام آقاي حاج ميرزا حسين نوري نورالله مرقده در كتاب لؤلؤ و مرجان فرموده و به مقتضاي تمام كتب معتمده سالفه مولفه در فن حديث و انساب و سير نتوان براي حضرت سيدالشهداء عليه السلام دختر قابل تزويج بي ‌شوهري پيدا كرد كه اين قضيه قطع نظر از صحت و قسم آن به حسب نقل و قولش ممكن باشد.
اما قصه زبيده و شهربانو و قاسم ثاني در خاك ري و اطراف آن كه در السنه عوام دائر شده، پس از آن خيالات واهيه است كه بايد در پشت كتاب رموز حمزه و ساير كتاب هاي معجوله نوشت و شواهد كذب بودن آن بسيار و تمام علماي انساب متفقند كه قاسم بن الحسن (علیه السلام) عقب ندارد انتهي كلامع رفع مقامه.

بعضي از ارباب مقاتل گفته‌اند كه بعد از شهادت جناب قاسم عليه السلام بيرون شد به سوي ميدان عبدالله بن الحسن عليه السلام و رجز خواند:

ضْرغامُ اجامٍ وَ لَيْثٌ قَسْوَرَه

اَكيلُكُمْ بِالسًّيْفِ كَيْلَ السَّنْدَرَهِ

اِنْ تُنْكِرُوني فَانَا ابْنُ حَيْدَرَه

عَلَي الاَعادي مِثْلَ ريحٍ صَرْصَرَهٍ

و حمله كرد و چهارده تن را به خاك هلاك افكند، پس هاني بن ثبيت خضرمي بر وي تاخت و او را مقتول ساخت پس صورتش سياه گشت.
ابوالفرج گفته كه حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام فرموده كه حرمله بن كاهل اسدي او را به قتل رسانيد.

مؤلف گويد: كه مقتل عبدالله را در ضمن مقتل جناب امام حسين عليه السلام ايراد خواهيم كرد انشاء‌الله تعالي.

و ابوبكر بن الحسن (ع) كه مادرش ام ولد بوده و با جناب قاسم عليه السلام برادر پدر مادري بود، عبدالله بن عقبه غنوي او را به قتل رسانيد.
از حضرت باقر عليه السلام مرويست كه عقيه غنوي او را شهيد كرد، و سليمان بن قته اشاره به او نمود در اين شعر:

وَ في اَسَدٍ اُخْري تُعَدُّو تُذْكَرُ

وَ عِنْدَ غَنِيّ قَطْرَه مِنْ دِمائِنا

منبع: کتاب منتهی الامال اثر حاج شیخ عبّاس قمی
https://www.razavi.news/vdci5qaz.t1avu2bcct.html
razavi.news/vdci5qaz.t1avu2bcct.html
کد مطلب ۱۸۶۰۴
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما