کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

سعید قربان زاده در گفتگو با خبرگزاری رضوی:

در تاریکترین دوران موسیقی پاپ ایران زندگی می‌کنیم

بخش دوم گفتگو

13 فروردين 1398 ساعت 12:11

در موسیقی کشوری، ما در دسته سنتی سطح خوبی داریم. هنرمندانی چون همایون شجریان و حافظ ناظری و محمد معتمدی، مفاخر موسیقی محسوب می‌شوند. ولی در حوزه پاپ، در تاریکترین، مبتذل‌ترین و سطحی‌ترین دوران موسیقی ایران زندگی می‌کنیم. یعنی صرفا برای جلب مخاطب قشر نوجوان از ساده‌ترین ملودی و ترانه استفاده می‌شود. متأسفانه دوره‌ای شده که اثر فاخر مجوز نمی‌گیرد و مبتذل‌ترین اثر مجوز می‌گیرد. خواننده‌ای که در موسیقی پاپ حرفی برای گفتن دارد و یک اجرایش حاوی کلی حرف و پیام است و به دانش مخاطب اضافه می‌کند مجوز نمی‌گیرد ولی «بندهای» مختلفی که مثل قارچ سبز شدند به راحتی مجوز می‌گیرند.


هدیه سادات میرمرتضوی/ سرویس هنر خبرگزاری رضوی
زمستان 96 و بهار 97 اپرای «تراژدی کارتاژ» در قالب یک تیم صد نفره با سه گروه آواز، ارکستر و کارگردانی، روی سالن اصلی تئاتر مشهد رفت. سعید قربان‌زاده هنرمند جوانی است که یکی از خواننده-بازیگران این اثر هنری باشکوه بود. اپرای کارتاژ اثری است که بر اساس تراژدی کارتاژ نوشته شده است. این اپرا اثر هنری پرسل و ترجمه سید هادی فرقانی است که از دایدو و آینیاس دو کاراکتر از جهان اساطیر و متون کهن می‌گوید. دایدو دختر موتو پادشاه صور بود و برادرش پوگمالیون، شوهر وی را کشت. او هم به همراه عده‌ای از صور، واقع در فینیقیه گریخت و به ناحیه‌ای در شمال آفریقا رفت و تصمیم گرفت دیگر هرگز تن به ازدواج ندهد و کارتاژ را بنیاد گذاشت. او فرمانروای مقتدری بود تا اینکه آینیاس که از تروا به ایتالیا سفر می‌کرد، در ساحل شمال آفریقا کشتی‌اش به صخره خورد و... بخش دوم صحبت‌های سعید قربان‌زاده را از اپرای کارتاژ تا فضای حاکم بر موسیقی در سطح مشهد مرور می‌کنیم.
وعده‌ای که وفا نشد
اولین اپرایی که با شکل و شمایل و قالب واقعی اپرا در خراسان اجرا شد اپرای کارتاژ بود. تا به حال در مشهد کار موزیکال زیاد داشتیم و در ایران هم اپراهای دیگری روی صحنه رفته‌اند. مثل آثاری که آقای حسین سرشار اجرا می‌کرد و جزو اولین‌های اپرا بود یا اپرای ایرانی رستم و سهراب اثر لوریس چکناواریان. نمایش‌نامه‌ این اپرا ایرانی بود و آقای چکناواریان این اپرا را با نت نوشت. این اولین اپرای ایرانی بود که در تهران اجرا شد. ولی در مشهد ما اولین گروهی بودیم که با شکل واقعی اپرا اجرا کردیم. نقش‌ها که انتخاب و موسیقی کار بسته شد، از ارکستر ایران مهر دعوت کردیم تا به گروه کر صبا اضافه شوند. بعد تمرین بین گروه آواز و ارکستر انجام شد. ما ثابت و بی تحرک می‌ایستادیم. ارکستر می‌زد و ما می‌خواندیم. بعد از چند ماه که آماده شدیم و این دو گروه کاملا هماهنگ شدند، تیم کارگردانی اضافه شد و به بدن ما حرکت داد. با حضور سه تیم مختلف آواز، ارکستر و کارگردانی، حول و حوش صد نفر درگیر این اپرا و جزو عوامل آن بودند. ما همه خواننده-بازیگر بودیم. من قبل از آن در اوایل سال 96، «خاک انتخاب» را به نویسندگی آرش خیرآبادی و کارگردانی رامین سروری که یک موزیکال مذهبی بود اجرا کرده و تجربه بازیگری داشتم. من و آقای یوسفی سرپرست گروه وقتی در تمرینات اپرای کارتاژ بودیم همزمان در این نمایش نیز اجرا داشتیم که درباره حضرت علی اکبر بود. نمایشی که دیالوگ معمولی هم داشت و به صورت آوازی و هماوردطلبی و به جنگ طلبیدن گفته می‌شد. سوق پیدا کردن به بازیگری برای من تجربه سختی بود و آن کار چون موسیقی داشت از طرف سرپرست گروه صبا به من پیشنهاد شد. همیشه به بازیگری علاقه داشتم و کنجکاو بودم تا تجربه‌اش کنم. خاک انتخاب هم در سالن اصلی اجرا شد و برای من که همیشه آن پایین می‌نشستم و به تئاترها نگاه می‌کردم و حالا باید برای اولین بار روی صحنه برای بازی می‌رفتم تجربه‌ای خاص بود. در اولین اجرا در حین رجزخوانی صدایم می‌لرزید. ولی چون تجربه اجرای موسیقی روی صحنه داشتم با صحنه و حضار چندان غریبه نبودم. فقط شکل جدیدی بود و برایم تجربه خیلی خوبی شد برای اپرای کارتاژ. این اثر مهمان‌های مطرحی مثل معصومه ابتکار هم داشت. جالب اینکه خانم ابتکار قول داد این اجرا را به تالار وحدت ببرد و هیچوقت به قولش عمل نکرد.

هنرمندگریزی و هنرمندستیزی در صدا و سیما
خیلی دوست دارم درباره وضعیت فعلی هنر صحبت کنم. به اعتقاد من رسالت یک هنرمند از هنر اول تا هفتم رساندن پیام است و این که به جامعه‌اش خط بدهد. اگر ما بگوییم سطح یک هنرمند باید بالاتر از جامعه‌اش باشد بیراه نگفتیم. چون اگر غیر از این باشد پس برای چه آن هنر ارائه می‌شود؟ متأسفانه امروزه یک روال کلی در جهان در حوزه هنر ایجاد شده که رواج سطحی‌نگری است و مختص به مشهد و تهران و ایران هم نمی‌شود. در موسیقی کشوری، ما در دسته سنتی سطح خوبی داریم. امثال همایون شجریان و حافظ ناظری و محمد معتمدی، مفاخر موسیقی محسوب می‌شوند و همه خوب هستند. ولی در حوزه پاپ، در تاریکترین، مبتذل‌ترین و سطحی‌ترین دوران موسیقی ایران زندگی می‌کنیم. یعنی صرفا برای جلب مخاطب قشر نوجوان از ساده‌ترین ملودی و ترانه استفاده می‌شود. متأسفانه دوره‌ای شده که اثر فاخر مجوز نمی‌گیرد و مبتذل‌ترین اثر مجوز می‌گیرد. خواننده‌ای که در موسیقی پاپ حرفی برای گفتن دارد و یک اجرایش حاوی کلی حرف و پیام است و به دانش مخاطب اضافه می‌کند مجوز نمی‌گیرد ولی «بندهای» مختلفی که مثل قارچ سبز شدند به راحتی مجوز می‌گیرند. اینجاست که بحث مافیا پیش می‌آید. چیزی که بالاخره در موسیقی ما هست. برای آثاری که می‌خواهند در حیطه هنر دردی از مردم دوا کنند، آنقدر سنگ‌اندازی می‌شود تا بالاخره صاحب اثر پشیمان شود. اوضاع موسیقی کشور خیلی خراب است. حتی اگر مردم بگویند سلیقه ما این است، من به مردم نمی‌توانم چیزی بگویم. ولی به آن هنرمند می‌توانم بگویم که سلیقه مردم را یک هنرمند تعیین می‌کند و خط می‌دهد. من می‌توانم موسیقی ارائه کنم که مردم نفهمند چه ضرری به گوششان می‌رسد. یا اینکه اثری ارائه کنم که بعد از مدتی گوش مردم به موسیقی خوب شنیدن عادت کند. موضوع دیگری که باعث عقب‌افتادگی ما در این حوزه است به پایین بودن سواد موسیقیایی مردم مربوط می‌شود. شما چند درصد جامعه ما را می‌شناسید که نت فالش را می‌فهمند؟ خوش‌بینانه‌اش 10درصد است. این قضیه درست نمی‌شود مگر اینکه موسیقی در مدارس ما تدریس شود. وقتی موسیقی در آموزش و پرورش جزو درس‌ها شود و هر دانش‌آموز در دبستان یک کتاب موسیقی بخواند، این نسل وقتی رشد کند به امثال «بندهای» مبتذل موسیقی اجازه رشد نمی‌دهد. نقش صدا و سیما هم در این زمینه بی‌تاثیر نیست. متأسفانه جوی که در این سازمان ایجاد شده باعث شده هنرمندگریزی و هنرمندستیزی در صدا و سیما به وجود بیاید. از مفاخر سینما تا موسیقی و...نمی‌دانم این چه سیاستی است. اگر تیتراژ سریال‌های تلویزیونی را خواننده‌های فاخر بخوانند خیلی چیزها تغییر می‌کند. اگر سواد عمومی مردم ما در موسیقی به اندازه‌ای برسد که موسیقی خوب را از بد تشخیص بدهند، شرایط متفاوتی ایجاد خواهد شد.
پیام در موسیقی
به قول شاملوی بزرگ، هنر برای تفهیم است نه تزیین. هنرمند باید طبیب غمخوار باشد نه دلقک بی‌عار. الان ما با یک دسته آثار موسیقیایی تزیینی صرفا برای سرگرمی روبرو هستیم. اگر خواننده می‌خواهد موسیقی پاپ بخواند باید در این موسیقی هم پیامی داشته باشد. متعصب‌های کلاسیک می‌گویند پاپ موسیقی بی‌ریشه‌ای است. با این نظریه مخالفم. موسیقی پاپ از «پاپیولار» می‌آید یعنی موسیقی عمومی و مردمی. من معتقدم هر موسیقی که دوست دارید ارائه دهید ولی حرفی برای گفتن داشته باشید. تمام خواننده‌های قدیمی ما اینطور بوده‌اند. اما امروز در داخل کشور خواننده‌ای که ژوست(کاملا روی نت) می‌خواند و علاوه بر اینکه صدای تعلیم دیده‌ای دارد و درست می‌خواند پیامی را هم منتقل می‌کند و دغدغه‌مند است، خیلی کم داریم. شاید بتوانیم علیرضا عصار را نام ببریم که هنوز هم اگر عاشقانه می‌خواند در کلام عاشقانه‌اش دغدغه وجود دارد. منظورم از دغدغه صرفا پیام اجتماعی و سیاسی نیست. حتی در کلام عاشقانه می‌توانید حرفی برای گفتن داشته باشید و مخاطبی که با شما همذات‌پنداری می‌کند چیزی یاد بگیرد. اخیرا دیالوگی از سریال خانه سبز خواندم که زیباست: «اگر فلانی را دوست داری سعی کن محبتت را کنترل و مدیریت کنی». این یک درس روان‌شناسی دارد که در قالب دیالوگ در صدا و سیما گفته می‌شود. در موسیقی هم همین است. استاد محمد همدانچی از اساتید بزرگ و فهمیده من که تئوری موسیقی  و سلفژ تدریس می‌کند همیشه می‌گفت باید بین هنر و سرگرمی افتراق ایجاد کنیم و اگر کاری هنری است روی آن اسم «آرت» بگذاریم. ما نمی‌گوییم چرا سرگرمی وجود دارد. ولی نباید روی سرگرمی نام هنر را گذاشت. البته این موضوع، یک بحث روان‌شناسی هم دارد. ذهن ما مسائل ساده و تک بُعدی را راحت قبول می‌کند و به همین خاطر جلب این نوع از بیان می‌شویم. اینجا هنرمند رسالت دارد به ذهن دستور دهد که کمی جستجو کن. اگر می‌خواهی این قطعه موسیقی را  بفهمی باید سه بار گوش کنی. جمله آزاردهنده‌ای که بارها شنیده‌ام این است که خواننده‌ای در برنامه معروف تلویزیونی شبکه ملی می‌گفت: «ما چیزی را ارائه می‌دهیم که مردم ازمان می‌خواهند». این حرف از نگاه تجاری درست است. ولی آیا رسالت هنر همین است که ما ببینیم مخاطب چه می‌خواهد؟ از نظر من مخاطب باید ببیند هنرمندش چه حرفی برای گفتن دارد. چه چیز جدیدی قرار است یاد بگیرد. سطح فکری هنرمند باید از سطح فکری جامعه‌اش بالاتر باشد. سفارشی‌نویسی با ذات هنر در تضاد است. من تعصبی به قضیه نگاه نمی‌کنم ولی هنر دارد به این سمت می‌رود که می‌گوید: مخاطب بگو از من چه می‌خواهی تا همان را برایت درست کنم. اسم این هنر نیست بلکه سرگرمی است و با رسالت و ذات هنر تضاد دارد. در هنر هنرمند می‌خواهد مخاطب را به حد کمال برساند. خلاصه اینکه هنرمند واقعی می‌خواهد مردمش را آگاه کند و اگر امروز خلاف این را می‌بینیم به علت تجاری‌کاری است و اینکه عده‌ای می‌خواهند زود ثمره کار را ببینند و سختی نکشند. هنرمندان واقعی در دوران سیاه موسیقی ما سکوت کرده‌ و خود را خانه‌نشین کرده‌اند. چون حس کرده‌اند جایشان در این آشفته بازار موسیقی نیست. در عوض خوانندگان جدیدی آمده‌اند که ابتذال را هم رد کرده و عملا به سمت فساد می‌روند و از بحث سطحی هم گذشته‌اند. فساد در شعر و موسیقی و هنر و کلام.

شکوفایی در محدودیت
فضای موسیقی مشهد فضایی منزوی‌ است. ما در شهرمان هنرمندان خوبی مثل محمد یگانه داریم. مثل روزبه آذر که استاد موسیقی خود من بوده است. حقیقتا هر چیزی در هر جایی کم شود مافیای آن شکل می‌گیرد. در مشهد هم اجرای زنده موسیقی ممنوع است و به همین دلیل، مافیای آن راه می‌افتد. با این ترفندها که ما با فلان مبلغ برای شما اجرای موسیقی می‌گذاریم. این اتفاق در خیلی آموزشگاه‌ها می‌افتد. در مشهد به شدت انزوا در موسیقی وجود دارد. چون فضای آن بسته است و مجوز به کارها نمی‌دهند. مشهد ولی با این انزوا هنرمندها و موزیسین‌های خیلی توانایی دارد. چون خیلی از اوقات محدودیت باعث شکوفایی بیشتر می‌شود. فضای موسیقی در تهران با مشهد قابل مقایسه نیست. در تهران تنوع از نظر آموزشگاهی و تدریس زیاد است. تکنولوژی تهران خیلی بالاست. فضای اجرایی زیاد است. سختگیری‌ها خیلی کمتر از شهری مثل مشهد است. اساتید خوب زیاد هستند. ما در مشهد در هر دسته‌ای شاید یک استاد خوب داشته باشیم و شاید در بعضی زمینه‌ها اصلا استاد نداشته باشیم. مثلا اخیرا یکی از دوستانم می‌گفت می‌خواهد برای ساز کنتر باس استاد داشته باشد. به او گفتم برای چنین سازی در مشهد استاد نداریم چه برسد به استاد خوب. در تهران استاد خوب زیاد داریم و اساتید بهترین‌ها هستند و شناخته شده‌اند. مثلا اگر تار است حسین علیزاده آنجا دارد ساز می‌زند. اگر پیانو است، رافائل میناسکانیان حرف اول را می‌زند. در تهران برای یادگیری فضای بهتری وجود دارد. برای ارائه هم نمی‌توان گفت من برای مردم مشهد یا تهران کارم را ارائه می‌دهم. امروز می‌توان با انتشار کار در فضای مجازی آن را برای همه مردم ایران و جهان ارائه داد.

می‌خواهم موسیقی ایران رشد کند
زمانی رتبه 50 کنکور هنر شدم ولی نتوانستم برای ادامه تحصیل به تهران بروم. اما از این موضوع متأسف نیستم و در ذهنم برای ادامه تحصیلات آکادمیک برنامه‌هایی دارم. شاید نه در ایران. البته من آدمی نیستم که بتوانم در خارج از کشور بمانم. ولی هدفم این است که موسیقی ایران رشد کند. کشوری مثل اتریش مهد موسیقی جهان بوده و هست و خواهد بود و کسی مثل من نمی‌تواند بهش کمک کند. اگر بتوانم از آنجا چیزی را اینجا بیاورم خیلی هنر کرده‌ام. کاری که آقای هادی قضات کرد و برای اولین بار شکل جدیدی از اپرا را بعد از اینکه در اپرای اتریش تحصیل کرد در تهران به اجرا در آورد و اپراهای زیادی ساخت. مثل اشک‌ها و لبخندها و... و اپراهای معروف دیگر. به اعتقاد من اگر یک نفر بتواند به کشورش هنر جدیدی بیاورد و به این آشفته بازار کمک کند قابل تقدیر است. در همین راستا این روزها  کلاس‌های زبان آلمانی می‌روم تا اگر خواستم روزی به کشور اتریش یا آلمان بروم زبانشان را بلد باشم. مهاجرت برای هر کس دلیلی دارد. بعضی‌ها می‌خواهند مهاجرت کنند که بروند و بعضی‌ها می‌خواهند با این مهاجرت علمی وارد کشورشان کنند. به هر حال هرکس هدفی دارد ولی معمولا روحیه لطیف هنرمندان کار دستشان می‌دهد. جالب است بدانید در کشورهای دیگر به قدری برای موسیقی ارزش قائل هستند که یکی از دوستان من ویدئویی از نوازندگی خود برای دانشگاه‌های مقصد همراه با یک‌سری بیوگرافی و سوابق ایمیل فرستاد. یکی از دانشگاه‌ها فایل پی دی افی برای پذیرش او ارسال کرد و حالا چند هفته‌ای می‌شود که دوست هنرمندم با ویزای تحصیلی به آلمان رفته است.

سایر فعالیت‌ها
به جز همکاری با گروه صبا، برای خودم فعالیت‌های رادیویی و صدایی هم می‌کنم و گاهی آن‌ها را در صفحه اینستاگرامم می‌گذارم. علاقه زیادی به متن‌خوانی دارم. زمانی عضو انجمنی به اسم «پروانه‌های سفید» بودم و آنجا کارهای رادیویی ضبط و منتشر می‌کردیم. از بعد آن به واسطه تشویق اطرافیان و علاقه شخصی، متن‌هایی را خودم خواندم و منتشر کردم که خیلی هم با استقبال روبرو شده است. در بحث بازیگری هم ما سر تراژدی کارتاژ زمانی طولانی را درگیر کار بودیم و از یکی از بهترین کارگردان‌های مشهد حامد امانپور که کارهای ارزشمندی ارائه کرده است، خیلی یاد گرفتیم. شاید اندازه دو سه دوره بازیگری. ایشان و خانم رضوانی یک تیم طلایی بودند که من فکر می‌کنم با کمک آن‌ها دوره بازیگری‌ خوبی را گذراندم  و آموختم چطور بدنم را از پوسته خودش درآورم. اگر بخواهم بازیگری را ادامه دهم قطعا باید دوره‌های پیشرفته‌تری ببینم ولی در مشهد بهتر از این‌ها سراغ ندارم. این روزها در بیمارستان شیفت‌های کاری سنگینی دارم. ولی به دنبال علایق هنری‌ام هم هستم. مثلا اینکه در مراحل اولیه ضبط نخستین قطعه‌های رسمی خودم هستم. تا به حال کاری را که شخصی و متعلق به خودم باشد ضبط نکرده‌ام و حس کردم الان موقعش است که انشاءالله در آغاز سال جدید دو قطعه‌ فاخر ارائه دهم. این دو قطعه دو شعر با محتوای عاشقانه و اجتماعی دارد و سازها همه زنده هستند و توسط دوستانم نواخته می‌شوند. مدت زمان هر قطعه حدودا چهار الی پنج دقیقه است و امیدوارم اولین کار در اردیبهشت تکمیل و ارائه شود.

 
 


کد مطلب: 40710

آدرس مطلب :
https://www.razavi.news/fa/interview/40710/تاریکترین-دوران-موسیقی-پاپ-ایران-زندگی-می-کنیم

رضوی
  https://www.razavi.news