گفتگو با "کیان اسفندیاری؛ هنرمند مجسمه ساز " به بهانه رونمایی از طرح «مهتاب»
ما هنرمندان در مشهد یک خانواده نیستیم
نکاتی از وصیت نامه آگوست رودن: مقاومت ها زیاد است ولی شما دلسرد نشوید. شما پافشاری کنید و ادامه دهید و بدانید که شما درست هستید. تا جایی ادامه دهید که همه شما را قبول کنند.
سردیس قالب گرفته شده را در دست داشت و به آن نگاه می کرد. یکی از بچه های مدرسه با شیطنت سردیس را از دستش گرفت و به سمت دفتر مدرسه رفته و به ناظم اطلاع داد.کیان ترسیده بود که چه جوابی به آقای محمدزاده بدهد. آیا کار نادرست و زشتی از او سر زده بود؟ آقای محمدزاده وارد کلاس شد. کیان را صدا زد و او را بیرون برد. دل تو دلش نبود. ناظم از او پرسید: کار خودته؟ کیان گفت: بله. آقای محمدزاده پرسید: اندازه بزرگترش را هم می توانی کار کنی و برایمان بیاوری؟ مدیر از این کار خوشش آمده و می خواهد که تو در مسابقات مدارس شرکت کنی. کیان به خانه می آید و قضیه را با پدر در میان می گذارد. از آن زمان زیر نظر پدر و با راهنمایی های او رسما کار مجسمه سازی را آغاز می کند و در دوران تحصیل موفق به کسب مقام های اول در سطح شهر و استان و کشور می شود.
استعداد ذاتی
یکی از دلایل موفقیت کیان این بود که در آن زمان ( حدود سال های 83 تا 87) سایر دانش آموزان به سمت هنر مجسمه سازی روی نیاورده بودند و بیشتر به سمت ورزش و نقاشی و خوشنویسی گرایش داشتند. آقای اسفندیاری می گوید:« در بیشتر لوح تقدیرهای من انواع و اقسام اسم ها ذکر شده است مانند: منبت کاری، کار با گل و ... . فقط یک لوح تقدیر با عنوان مجسمه سازی دریافت کردم.» او با قدردانی از معلمش ادامه می دهد:«معلمی که استعداد مرا شناسایی کرد، ذهن بازی نسبت به هنرم داشت. مرا از بین بقیه بیرون کشید. اکثر دانش آموزان نمی دانستند چه هدفی دارند و من به واسطه پدر می دانستم
هنر حرفه ای
از بدیهیات کشور ما این است که اگر هنر در جایگاه خودش حفظ شود و به صورت درست شناخته و شناسانده شود جای بسی امیدواری است چه رسد به اینکه آن را حرفه ای دنبال کرده و فقط از طریق هنر درآمدزایی انجام شود. کیان اسفندیاری موفق به قبولی در رشته مهندسی پزشکی مشهد و همچنین رشته مجسمه سازی تهران می شود. اما به صلاحدید پدر مشهد می آید و در کنار تحصیل در دانشگاه، مجسمه سازی را هم ادامه می دهد. او با تأسف می گوید:«از بدشانسی هایم این بود که سال 92 پدرم از ایران رفت. او تنها مشوق و مشاورم در مجسمه سازی بود. عدم حضور پدر برایم در آن برهه و شروع کار شهری، کمی سخت بود. هر چند اکنون با پدر دورادور در ارتباط هستم و فریم به فریم کارها را با تأیید او پیش می برم، اما حضور فیزیکی استاد و رفع نواقص کار در حین انجام کار کاملا احساس می شود. خیلی از چیزهایی که می توانستم از ایشان یاد بگیرم با سختی و از گوشه و کنار آموختم. کارهایی که پدر انجام می دهد هیچ کس بلد نیست و این را من به جرأت می گویم. سطح کاری پدر تا اندازه ای است که در رئال بهترین آثار را دارد. پدرم اعتماد هنری کشور ثالث را بدست آورده و بزرگ ترین پروژه ها را در اختیار دارد.»
طرح مهتاب
شهر جدید گلبهار در 35 کیلومتری شمال غربی شهر مشهد قرار دارد. از پروژهایی که برای گلبهار، به عنوان مرکز اقماری اسکان جمعیت شهر بزرگ می توان نام برد سیستم حمل و نقل شهری و ریلی سریع السیر است. مجموعه توریستی و تفریحی دریاچه، سایت پروازهای آموزشی و تفریحی، آزادراه مشهد گلبهار چناران نیز از دیگر پروژهای شهر جدید گلبهار است. طرح «مهتاب»، در پارک متحرک واقع در محله 19 گلبهار نصب شده
پروسه تکراری
دقیقه نود بودن ایرانی ها، امری ناگزیر بوده و گریزی از آن نیست. اسفندیاری در پاسخ به این پرسش که چرا تحویل دادن پروژه ها تا دقایق آخر مهلت مقرر، طول می کشد و به سختی به ثمر می نشیند، می گوید:«یک مثال ساده این که من ماکت رستم را ساخته و منتظر تأیید آن هستم. مطمئنا تا زمانی که قرارداد آن تنظیم و امضاء شود به روزهای پایانی بهمن می رسیم. قاعدتا فقط یک ماه فرصت دارم تا آن را در ابعاد بزرگ و برای المان شهری تا قبل از نوروز آماده کنم. یعنی در یک پروسه 30 روزه باید کار با این دیتیل را انجام و اجرا و نصب کنم. هر سال از اردیبهشت و خرداد برای آخر سال برنامه ریزی می کنند ولی تمام کارها به ماه آخر ختم می شود.» سوال اینجاست که: اگر قرار است این اتفاق بیفتد چرا سه ماه جلوتر قرارداد را نمی بندند تا هنرمند سه ماه فرصت داشته باشد که کار فاخر ارائه دهد. چرا چاره ای برای این اتفاق تکراری نمی شود؟ آنچه مردم در
اتحاد هنرمندان
«هماهنگ نبودن هنرمندان از نظر ارتباطی نیز باعث شکاف می شود و مسؤولان نیز از این فاصله سوء استفاده می کنند. هر کس جداگانه می خواهد کار کند. هنرمندان به دنبال هدف واحدی نیستند. هر کس خودش را می بیند. هر کس یک نقطه است. همه در یک خط نیستند و هر روز هم بیشتر اذیت می شوند. ما هنرمندان در مشهد خانواده نیستیم.» کیان اسفندیاری با ذکر این نکته ادامه می دهد:«اگر متولی هنر بتواند هنرمندان را جمع کند و انسجام دهد، آثار فاخری را می توان در سطح شهر دید. هر ارگانی ساز خودش را می زند. اگر بالادستی ها با هم متحد باشند زیرمجموعه هم شکل منسجمی به خود می گیرد.» او معتقد است که:«اگر هنرمندان هم مانند مهندسین درجه بگیرند، عاملی می شود که هنرمند تلاش بیشتری برای کسب درجه بالاتر داشته باشد و معیارش تلاش خودش باشد نه روابط.»
اشاعه هنر و
محدود شدن هنرمند در یک شهر و خارج شدن از محدودیت را اسفندیاری اینگونه شرح می دهد:«این تناقض نیست. یک معلم خوب سعی می کند در دوره ای که شاگرد زیر نظرش هست آموزش صحیح را ارائه دهد. نتیجه ای که شاگرد از طی دوره آموزش و کسب رتبه برتر می گیرد او را محدود به آن آموزشگاه نمی کند. او یک نابغه در سطح فرادانشگاهی و فراکشوری است. محدود به شهر بودن اشکال ندارد، اما اگر رسیدن از حدود شهری به سطح جهانی، باعث افتخار است. چنین هنرمندی با تمام وجود از ذهن و هنر خودش برای اشاعه فرهنگ کشورش استفاده کرده و در تمام کشورها با ارائه آثار فاخر، پرچمدار میهنش است. وقتی فرد درجه اش بالا می رود به مرور از جامعه فاصله می گیرد و دیگر خود را متعلق به آن فضا و حرکت و جمع نمی داند و مهاجرت می کند. جایی می رود که بتواند خودش را با آن جامعه وفق دهد.» پرسش های آخر بحث این است که: «چرا زمینه ای فراهم نمی شود که مجسمه ساز سایر کشورها به ایران بیاید؟ چرا سطح ایران باید از بقیه کشورها پایین تر باشد؟ چه کنیم که سطح این هنر بالا بیاید؟ چرا در کشور کارشناسی ارشد مجسمه سازی نداریم؟ چرا کسانی که دکترای این رشته را خارج از کشور می گیرند دیگر بر نمی گردند؟ چرا فضای آکادمیک برای رشته وجود ندارد در حالی که اساتیدی برای هیأت علمی وجود دارند؟ آیا کشوری که نتواند مجسمه ساز را تا سطح دکترا حمایت کند، حرفی برای گفتن از نظر علمی دارد؟ فقط به صورت تجربی نمی شود ادعا کرد باید در آکادمیک هم به سطح جهانی رسید.»
مخاطب فرهنگی
«اگر غنای فرهنگی ما با مجسمه سازی تلفیق شود کارها هویت پیدا می کنند. وقتی قرار باشد چشم به آثاری به سبک مدرن داشته باشیم و از هنرمند خاصی پیروی کنیم، نه تنها مانند او نمی شویم بلکه
اثر بی اثر
اسفندیاری در میان صحبت هایش می گوید:«پدر هیچ وقت وارد فضای رسانه ای نشد و حتی اکنون هم علاقه ای به بیان دلگیری هایش و ترک وطن کردنش ندارد.» از نکات و اشارات و پرسش های قبلی کیان به خوبی می توان دریافت که شاید گوشه ای از دلایل جلای وطن استاد اسفندیاری چه بوده است. کیان نکاتی را در پایان گفتگو بیان می کند که:« اگر هنرمند خوب ایده خوب ندهد، اگر ایده خوب خوب اجرا نشود، اگر ایده اجرا شده جای درست قرار نگیرد، اگر در جای درست قرار گرفته شده و مردم از آن لذت نبرند و پیام را نگیرند، اثر بی اثر است. آثار استاد صدیقی ماندگار شده است. مجسمه فردوسی و نادرشاه. زیرا جا و ایده و نیاز زمان درست است طوری که مردم این زمان هم از آن لذت خواهند برد. اگر هنرمند تفکراتش را در هنر بگذارد، قطعا مخاطبی که ببیند حرف هایش را می شنود. مجسمه زمان ندارد. من به دنبال این اتفاق هستم. به جایگاهی کارهایم را برسانم که فقط توسط آنها با مردم صحبت کنم.»