هدیه سادات میرمرتضوی/سرویس هنر خبرگزاری رضوی
گاهی وقتها بعضی آدمها، بعضی روزها و بعضی وقایع، به طرز تصادفی عجیبی کنار هم قرار میگیرند تا انگار بخواهند اتفاقی تکرار شود. مثل 12 مهر ماه. دوازدهمین روز از فصل پاییز، روزی است که غلامعلی پورعطایی، بزرگمرد دوتار خطه تربت جام و استادی که نسلها با آهنگ نواییاش خاطرهها دارند، جسم فانی را ترک کرد و به جهان باقی شتافت. حالا چهار سال بعد از این فقدان بی جبران، درست در تاریخ 12 مهر سال 97، فرزند ارشد استاد پورعطایی بزرگ، مقابلم نشسته و انگشتها و حنجرهاش همنوا با ساز دوتار، نوای نوایینوایی را تکرار میکنند. جمشید پورعطایی، همان تواضع و متانت پدر را در رگها دارد. پدری که با وجود اجراهای کشوری و جهانی و شهرت زیاد، آنقدر مهربان بود که کف کوچه مینشست و برای کودکان دوتار مینواخت و آنقدر خاکی که وقتی دو محقق یونانی به خانهاش آمدند از اینکه خود استاد در را به رویشان گشود، شگفتزده شدند. حالا پورعطایی پسر، با میراث گرانبهای پدر، در چهارمین سالگرد کوچ ابدی او، نوایی میخواند و تارهای دل را میلرزاند. اجرای قطعه نوایی، تقریبا رو به اتمام است که جمشید پورعطایی، بیت معروفش را همراه با نالهی ساز، فریاد میزند. همان بیتی که به گفته خودش، به نوایی اضافه کرده و پانزده سال است در همه اجراها، آن را با سوز جگر میخواند: «سکینه سراغ پدر گر بپرسد... چه گویم جوابی که بر دل نشیند». جمشید پورعطایی، به عنوان شخصی که بعد از پدر، خوانش نوای نوایینوایی به او ابلاغ شده است، با ارادتی قلبی نسبت به امام حسین(ع) عقیده دارد نوایی چیزی نیست جز بیان درد و محنت وقایع کربلا و آنچه بر امام شهید و خاندان مظلومش گذشت.
دوتار، اسباببازی روز و شبم بود
جمشید پورعطایی، روبرویم نشسته است. دستار سپیدی که به سر دارد با جلیقه و کمربند مشکی روی جامهی سرتاسر سپیدش، با پوست آقتاب سوختهاش در تضاد است. مسیر زیادی را از تربتجام طی کرده تا مستقیم به دفتر خبرگزاری رضوی بیاید. فقط برای این مصاحبه و قرار است به محض اتمام مصاحبه باز به زادگاهش برگردد. نگاهی مهربان دارد و حرف زدنش همراه با آرامش است. مشخصه همه هنرمندان موسیقی مقامی. انگار روح این موسیقی عرفانی طوری با روحشان در هم میآمیزد که همه چیز این دنیای فانی از چشمشان میافتد. همه چیز جز ذات اقدس الهی. با چشمهایی که در آن حسرت و اشتیاق پرپر میزند، از سالهای دور کودکی میگوید: «در خانواده ما ساز و آواز از گذشته تا به حال جریان داشته است. این هنر از یک و نیم قرن پیش بین منطقه جام و زادگاه ما رواج داشت. مادر پدرم، از قدیم ساز میزد و بیشتر قطعاتی که پدرم میخواند و مینواخت مربوط به مادرش بود. من از کودکی در چنین محیطی رشد کردم و به جای دوچرخه و سایر وسایل بازی، دوتار اسباببازی روز و شبم شد. وقتی مهمان میآمد و پدر مینواخت، من هم یاد میگرفتم. بزرگتر که شدم علاقهمندتر شدم و از پدر، درباره هنرش توضیح میخواستم. بالاخره اوایل نوجوانی، با تاکیدات پدر و مرحوم استاد ذوالفقار عسگریان، ساز را برداشتم و دست به کار شدم». هنرمند خطه تربتجام حالا دارد روزهایی از کودکی را مرور میکند که با مرحوم پدر به صدا و سیمای خراسان میآمدند: «پدرم در دهههای 30 و 40 به صدا و سیمای استان، رفت و آمد داشت. من هم از از سال 54 و سن 9 سالگی، گاهی همراهیاش میکردم. یادم است چون بچه بودم من را آفیش نمیکردند. صدابردار برنامه آقای صفر مرادی بودند. من در پشت صحنه اینجا و آنجا بودم و کمک میکردم. مثلا برای آوردن نوار ریل یا کارهای گوشه و کنار. این همکاریها تا پیروزی انقلاب ادامه داشت و آقای مرادی که میدید من صدای خوبی دارم، یک بار برای اولین بار از من خواست سرودی بخوانم که پدرم موسیقیاش را نواخت: «خمینی به وطن آمد خوش آمد... گل باغ چمن آمد خوش آمد... عزیزان دیدهی اسلام روشن... جان رفته به تن آمد خوش آمد».
حس غم و خرسندی
از استاد پورعطایی پسر، میخواهم درباره بعضی از سبکهای خاصی که پدرش در اجراها داشت بگوید. پدری که با سالها مرارت و شاگردی در مکتب بزرگان، به مقامهایی چون مقام جمشیدی، مقام سرحدی، مقام هزارهگی، مقام کوهسان، مقام سیهمو و جلالی تسلط پیدا کرد: «مرحوم پدرم، تنها هنرمند آن خطه بود که ادهمخوانی یاد داشت. ادهم شیخی، یکی از خوانندههای محلی بود که در زورآباد(صالح آباد فعلی) جام زندگی میکرد. پدرم به واسطه شغل معلمیاش در روستا با ایشان آشنا شده بود. علاوه بر این، پدر یکی از اساتید منظومهخوانی بود. فلکنازخوانی، هم مربوط به کتاب خورشیدآفرین و فلکناز است که پدر آن را اجرا میکرد. حیدربیگخوانی و خواندن منظومه بهرام و گل اندام هم بعضی از اجراهای منحصر به فرد پدر بود. خود من هم گاهی برخی از این اشعار را اجرا میکنم. مثل داستان بهرام و گل اندام که از عشقی مجازی به عشق حقیقی و الهی رسیدند: خدایا زور رستم را تو دادی... به جمشید جهان جم را تو دادی... به بهرام حزین سینه سوخته... گلاندام، حسن مریم را تو دادی». پورعطایی که به گفته خودش در خانواده پرجمعیتشان همه دستی بر سازهای سنتی دارند، تنها کسی است که مانند پدر آواز هم میخواند. او از آهنگ خاطرهساز نوایی پدر میگوید: «مهر ماه سال 44 بود که نوایی از رسانه کشور پخش شد. بعد از ایشان به طور کتبی به من ابلاغ شد تا نوایی را اجرا کنم. از این قطعه موسیقیایی، استنباطهای مختلفی دارند. ولی به عقیده خود من نوایی چیزی جز بیان واقعه کربلا نیست و به همین دلیل خودم بیتی را در همین رابطه به آن اضافه کردهام و همیشه میخوانم. وقتی پدر فوت کرد، اولین بار که نوایی را به تنهایی و بعد از ایشان اجرا کردم، حس عجیبی داشتم. پیش از آن همیشه وقتی نوایی را میخواندم پدر کنارم بود و گوش میداد. از یک طرف از فقدان ایشان خیلی متاثر بودم و از طرف دیگر، خرسند که نوایی ادامه دارد».
راز حکومت موسیقی مقامی بر دلها
سالها از عمر موسیقی مقامی میگذرد ولی انگار این هنر هیچوقت برای مردم تکراری و کهنه نمیشود. از استاد پورعطایی میخواهم راز این ماندگاری را برایمان افشا کند: «موسیقی مقامی، موسیقی آبا و اجدادی همه ما ایرانیهاست که سینه به سینه گشته و برای ما به میراث گذاشته شده است. این آوازها را همه دوست دارند و راز حکومت این موسیقی بر دلها همین است. این موسیقی در لحظهلحظه زندگی مردم جریان داشته است. از دهقانی که کشاورزی میکرده تا باغبانی که آبیاری داشته است. ما رفتهرفته این موسیقی را با سازهایمان فنیتر و به روزترکردیم. زحمت کشیدیم تا موسیقی مقامی به شکل فعلی درآمد. این موسیقی، ذاتی الهی دارد و متعلق به همه است. یعنی وقتی من آواز مقامی میخوانم، هر کسی در بیان من سهم دارد». این هنرمند درباره آموزش موسیقی مقامی به طور آکادمیک عقیده دارد: «موسیقی مقامی، موسیقی مادری همه ماست. یک موسیقی نسل به نسل و خانوادگی که از عشق میگوید و از حماسههای ملی، درگیریها و آشتیها. موسیقی که با عشق از استاد به شاگرد و از پدر به پسر رسیده است. این موسیقی کهن را نمیتوان وارد مباحث علمی کرد و موسیقی آکادمیک را به آن وصله زد».
از شاه خراسان تا بیدلخوانی
«تصنیف "دلارام" را سال 73 ساختم و از تلویزیون پخش شد. در وصف امام رضا(ع) "شاه خراسان" را ساختم که حالا در آرشیو صدا و سیما است. با هماهنگی مسئولین ارشد فرهنگی ایران و هند، مدتی به هندوستان رفتم تا در ساخت موسیقی سریالی به نام "رودی تا بهشت" و برای تلفیق موسیقی غرب آسیا با شرق، با هنرمندان آن دیار همکاری داشته باشم. تاثیر و الهاماتی که از آن سفر گرفتم هنوز با من همراه است و باعث شده موسیقیام به روزتر شود». اینها بخشی از توضیحات جمشید پورعطایی درباره آثار تولیدیاش است. او ادامه میدهد: «کاستهایی از اشعار بیدل دهلوی به نام بیدلخوانی را هم با پدرم اجرا کردهایم که سالها قبل منتشر شده است». طبق گفته این هنرمند، موسیقی مربوط به نماهنگ مراسم غبارروبی حرم امام رضا(ع) توسط رهبر معظم انقلاب هم سالهاست توسط او و به سفارش صدا و سیما ساخته میشود. این کلیپها اشعار متفاوتی دارد. از شاعرانی مانند قیصر امینپور، حمید سبزواری و علی معلم. پورعطایی با نگاهی پر حسرت میگوید: «با پدرم در بیشتر برنامههایش در شهرهای مختلف شرکت داشتم و خودم هم در همه استانها اجرا داشتم». وقتی از او درباره مقامهای هنریاش میپرسم از جشنوارههایی مثل ذکر و ذاکرین، آواها و نواهای رضوی، اکثر جشنوارههای فجر و جشنوارههای دفاع مقدس نام میبرد. از رتبههایش که میپرسم با تواضع میگوید: «شکر خدا تا به حال در جشنوارهای مقام دوم نداشتم و همیشه اول بودهام».
به خاطر مردم در تربتجام ماندم
پورعطایی که خود سالهاست مدرس موسیقی مقامی است، دلیل علاقه و گرایش نسل جوان به این هنر را اینطور بیان میکند: «موسیقی مقامی و در کل موسیقی سنتی، دلچسب است و نمیشود این حقیقت را کتمان کرد. این موسیقی عاری از ابتذال است و موسیقی نیست که نوجوان و جوان توسط پدر و مادر از آن منع شوند. شاید اینها را بتوان بخشی از دلایلی دانست که این موسیقی روز به روز شناختهشدهتر میشود». این هنرمند ادامه میدهد: «در سالهای اخیر، بازگشت به سنتها در تربتجام و حتی مشهد بین جوانان زیاد شده است و میتوان گفت شرایط نسبت به قبل، حدود سی درصد بهبود پیدا کرده است. مثلا همین لباس را ببینید. این لباس، لباس فردوسی و بزرگان ماست. زمانی مثلا در دو دهه پیش، جوانها حتی لباس محلیشان را نمیپوشیدند. ولی الان در مجالس، جشنهای شادی، مراسمی مثل سیزده به در و... این لباس آبا و اجدادی را با افتخار به تن میکنند». این هنرمند که برخلاف بعضی از خواهر و برادرهایش تربتجام را ترک نکرده و در سرزمین پدری به آموزش هنر اجدادیاش مشغول است، میگوید: «حرفها و توصیههای مردم من را در زادگاهم ماندگار کرده است. هر وقت به مجلسی میروم چه در مشهد چه تربتجام و یا جای دیگر، همه تاکید دارند در تربتجام باشم و راه پدر را ادامه دهم. در حقیقت به خاطر مردم است که در اینجا ماندهام». پورعطایی ادامه میدهد: «چرا بیانصاف باشم؟ اگر بخواهم از توجه متولیان فرهنگی به مرحوم پدرم بگویم این توجه، 50، 50 بود. ولی یادمان نرود ما هنرمندانی که توانایی اجرا دارند و به مدارج بالای هنری رسیدهاند را خیلی نداریم. نباید بگذاریم استادها وقتی رفتند جایگزینی برایشان باقی نماند. حتی خود من و بعضی دیگر که اصالت خواندن مقامها و موسیقی فولکلور را خوب میدانیم اگر روزی برویم، شاید جانشینی برایمان نباشد».
از نوازندگی تا بازیگری
از پورعطایی پسر میخواهم بگوید اینکه پدرش دبیر ادبیات بوده چه تاثیری بر هنر موسیقیاش داشته است. جواب میدهد: «در جواب سوالتان همین بس که بگویم ایشان نیم قرن اجرا داشت و هیچوقت موقع خواندن، شعری جلویش نگذاشت. از مولانا و حافظ تا سعدی و نظامی همه را از حفظ میخواند». این هنرمند، سپس از برادرش علی میگوید و سه جلد کتابی که از تالیفات مرحوم پورعطایی است و به همت پسر کوچکتر، در مرحله چاپ قرار دارد: «این مجموعه سه جلد دارد. جلد اول به رباعیات و افسانههای قدیمی که توسط پدرم گردآوری شده میپردازد. جلد دوم شامل ضربالمثلهای عامه خراسان است و بالاخره جلد سوم مربوط به ابیاتی است که خود پدر سروده و برای مجالس عروسی، جوانان، پند و اندرز دادن و... خوانش میکرده است». او ازمعروفترین نقشآفرینیهای پدرش که بیش از 18 فیلم و سریال را شامل میشده هم حرفهایی گفتنی دارد: «پدرم در فیلمهای کارگردانهای بزرگی چون واروژ کریم مسیحی و بهرام بیضایی ایفای نقش کرده است. مثل فیلمهای فاخته و کوچ اثر آقای کریم مسیحی که فیلم کوچ از زندگی ایلیاتیها و سیاه چادرهایشان میگوید و همینطور بازی در سمک عیار به کارگردانی بهرام بیضایی. در همه این آثار با سازش نواخته و خوانده است». پورعطایی پسر با افتخار، از تنها نقش آفرینی خودش در فیلم فصل پنجم رفیع پیتز میگوید. فیلمی که از اختلاف دو طایفه کمالوندی و جمالوندی میگوید و ازدواجی که قرار است اختلاف دو ایل را پایان دهد.
ساز پدر در موزه ملی تهران است
بزرگترین درس پدر برای پسری که همیشه همراه و همنشینش بوده، تواضع و فروتنی است. جمشید پورعطایی با گفتن این جمله، با نگاهی که رنگ اندوه گرفته ادامه میدهد: «پدر با این همه شهرت هیچوقت فخرفروشی نکرد و این موضوع را به رخ هنرمندان دیگر نکشید. تواضع منحصر به فردی داشت. ایشان را با وجودی که دایرهالمعارف زنده لقب داده بودند، خیلی فروتن بود». با لبخند ادامه میدهد: «من هم شاید از لحاظ دانستهها خیلی از پدر فقیرتر باشم، ولی همیشه سعی کردهام رفتار ایشان را در زندگی الگو قرار دهم». جمشید پورعطایی که بزرگترین استاد زندگیاش پدر خود بوده در کنار نام وی از اساتید دیگری نیز به نیکی یاد میکند. از مادربزرگی که همیشه مشوقش بود. از مرحوم ذوالفقار عسگریان که استاد او و پدر بود. از استاد نورمحمد دُرپور و بالاخره از اساتید امینی و غفاری که همیشه از نحوه اجراهایشان استفاده کرده است. نگاهی به ساز چوبی میان انگشتهایش میاندازم و از سرنوشت ساز پدر میپرسم. میگوید ساز پدر را به موزه ملی تهران امانت دادهاند تا در معرض دید علاقهمندان قرار بگیرد. از فرزند ارشد استاد پورعطایی سوال آخر را میپرسم. اینکه وقتی دلتنگ پدر میشود چه میکند. با بغض میگوید: «وقتی دلتنگش میشوم سعی میکنم آوازهایش را مثل خودش بخوانم. اینطور مواقع با این احساس که توانستهام آرزوی مرحوم پدرم که یکی از فرزندانش در آواز راهش را ادامه دهد را برآورده کنم، به آرامش میرسم. گاهی هم با ساز بر سر مزارش میروم. مزار پدر در قطعه هنرمندان تربتجام است».
باید نام پدربزرگ و پدر را زنده نگه دارم
در تمام مدت مصاحبه چند ساعتهمان در کنار پدر، فرزند وسطیاش نشسته و با لباس محلی، سراپا گوش است. همراه با کلمه به کلمه پدر سر تکان میدهد و با بغض پدر بغض میکند. نوه مرحوم پورعطایی بزرگ، انقدر به پدربزرگش ارادت دارد که حتی عکس پروفایل گوشی موبایلش تصویری از پدربزرگ مهربانش است. از او سوال میکنم چه خاطرهای از پدربزرگ دارد. میگوید همیشه از کودکی پای ثابت محافل هنری پدربزرگ بوده و حمل ساز او را با افتخار انجام میداده است. فرشید پورعطایی که مدتی نیست دوران سربازی را تمام کرده، حتی در این دوران هم با هنرش جوانهای زیادی را علاقهمند به موسیقی مقامی کرده است. درست مثل پدر. درباره آشناییاش با موسیقی مقامی میگوید: «از بچگی موسیقی در خانواده ما جریان داشت. من هم نواختن ساز را از دوران دبستان شروع کردم و در مدرسه اجراهای زیادی داشتم» فرشید که به گفته پدرش از بین سه فرزند جمشید پورعطایی تنها کسی است که آواز را هم دنبال میکند با حسرت ادامه میدهد: «از وقتی پدربزرگ فوت کرده، هر روز آهنگهایش را گوش میدهم». او با ارادهای عجیب میگوید: «باید مثل پدربزرگ و پدرم تلاش کنم تا موسیقی محلی و مقامی خراسان و تربتجام را به نسل جدید بشناسانم. همه تلاش و هدفم این است. در طی این سالها همیشه همراه پدرم بودم و او با راهنماییهایش کمکم کرده است». این هنرمند جوان ادامه میدهد: «دوست دارم نام پدربزرگ و پدرم را زنده نگه دارم. نه فقط در ایران بلکه در محافل جهانی».