سحر خراسانی تصویرگر برگزیده هفتمین دوسالانه بین المللی زاگرب-2018:
تصویرگری، آرزوی کودکیام بوده است
دوست دارم واکنش کودکان را نسبت به آثارم ببینم
هدیه سادات میرمرتضوی/ سرویس هنر،خبرگزاری رضوی
سحر خراسانی اولین علایقش به نقاشی را مربوط به روزهای کودکی می داند. تحصیل در رشته کارشناسی و ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشته تصویر سازی، قدم های بعدی است که این هنرمند را به طور جدی و حرفه ای وارد عرصه تصویرگری می کند . او حالا سالهاست کارنامه درخشان و تجربه های بی نظیری در عرصه های گوناگون هنر دارد. از تصویرگری کودک تا تصویرگری بزرگسال و کاراکترسازی برای انیمیشن و بازی ها، مشارکت در طرح های اِلمان شهری و افتخارات ملی و بین المللی در جشنواره های متعدد. حرفهای این هنرمند را با هم می خوانیم:
سحر خراسانی اولین علایقش به نقاشی را مربوط به روزهای کودکی می داند. تحصیل در رشته کارشناسی و ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشته تصویر سازی، قدم های بعدی است که این هنرمند را به طور جدی و حرفه ای وارد عرصه تصویرگری می کند . او حالا سالهاست کارنامه درخشان و تجربه های بی نظیری در عرصه های گوناگون هنر دارد. از تصویرگری کودک تا تصویرگری بزرگسال و کاراکترسازی برای انیمیشن و بازی ها، مشارکت در طرح های اِلمان شهری و افتخارات ملی و بین المللی در جشنواره های متعدد. حرفهای این هنرمند را با هم می خوانیم:
در مسیر هنر
آنطور که از زبان پدر و مادرم شنیدم، دو ساله بودم که روی دیوار خانه نقاشی میکشیدم. خودم هم یادم است که در دوران مدرسه همیشه دفتر و کتابهایم پر از نقاشی بود. به طوری که مادرم نگران میشد مبادا افراط من در نقاشی، باعث جلوگیری از پیشرفت درسهایم شود. چون ریاضی میخواندم، فکر نمیکردم روزی ورق برگردد و وارد رشته نقاشی شوم. دانشگاه هنر، برای من اولین مکان در زندگیام شد تا نخستین قدمهایم را برای کشف خودم بردارم. مسلما در این میان، اساتید مجربی داشتم مثل استاد جعفری عزیز که سعیشان این بود هر هنرجویی فضای شخصی خودش را بشناسد و در مسیر خود حرکت کند. ما تازه فهمیدیم که هر کدام میتوانیم زبان خاص و منحصر به فردی از هنر باشیم که حرف جدیدی بزند. مهم، فقط شناخت زبان بود. بعد از ازدواجم خدا دو هدیه به من داد که فکر میکنم عشق به فرزندانم مهمترین انگیزههای زندگی من بودند و با نیروی حمایت مادر و پدرم تا الان توانستم قدم بردارم. در دوره تحصیلات فوق لیسانس هم اساتید جوان و پرتجربه بسیار موثر بودند. اگر چه معتقدم بیشترین عامل موفقیت هرکس شکستهایی است که قبلش تجربه میکند که این هم داستان مفصلی دارد. در مسیر هنر، اولین قدمها را با کمک زنده یاد استاد جعفری برداشتم. همچنین اساتید دیگری مثل پژمان رحیمیزاده، حافظ میرآفتابی و علیرضا گلدوزیان و البته دیگر اساتید عزیز هم در کنارشان بودند که واقعا نام بردن تکتک آنها کار سختی است. من معتقدم در کنار خیلی از مشوقین، افرادی هم هستند که برعکس عمل میکنند. ولی بدون داشتن آگاهی، نیروی زیادی برای تلاش بیشتر اعمال میکنند تا اینکه سد و مانعی بسازند و من از این دسته افراد بیشتر سود بردم.
آرزوهای خود را دنبال کنید
هرکس در زندگی، آرزوهایی را دنبال میکند که ریشه در کودکیاش داشته است. حتی اگر ناخودآگاهانه باشد. من هم از این قاعده مستثنی نیستم. وقتی بعضی اوقات فکر میکنم آیا مسیرم را درست انتخاب کردم یا نه؟ تنها جوابی که من را قانع میکند این است که این همان آرزوی کودکیام بوده است و درباره این سوال که چرا تصویرگری را انتخاب کردم؟ راستش هنوز هم خودم نمیدانم چرا، ولی بسیار خوشحالم. چون اتفاقی نبود که غیر منتظره و یا شانسی باشد. من قبل از این که وارد این رشته شوم، وارد رشتههای بسیار نامرتبط از هنر شدم که در نهایت، این شاخه از هنر را برایم رقم زد. دو ترم در دانشکده هواپیمایی مشغول بودم و بعد ریاضی کاربردی و معماری خواندم و در نهایت، بین نقاشی و طراحی صنعتی، نقاشی را انتخاب کردم. الان میبینم این دقیقا همان انتخاب دوران کودکیام بوده که درستترین است. همیشه به بچههای خودم هم میگویم دقیقا همان مسیری را که علاقه دارند دنبال کنند. چون استعداد هر کس، زیر سایه علاقه است که رشد پیدا میکند.
از ایدهپردازی تا پیادهسازی
درباره شکل، فرم و سبک هنری خود در تصویرگری، تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که فضای کار من شاید تلفیقی از مینیاتورهای قدیم هند و ایران باشد و البته هنوز به ثبات نرسیده و از نظر من، نقصانهای زیادی دارد که باید همچنان رفع شود و به پختگی برسد. من خودم را هنوز در اول راهی میبینم که تازه پیدایش کردهام. درباره ایدهپردازی و پیادهسازی ایدههای خودم باید بگویم این یک پروسه خاص نیست که بخواهم برای هر کاری یک روال مشخص را طی کنم. ولی کلیت امر این است که اول قبل از سفارش میبینم چقدر با متن ارتباط برقرارمیکنم. در مرحله دوم، بعد از گرفتن متن، یک استوری برد کوچک برای خودم طراحی میکنم و سپس صحنههای داستان را کار میکنم که معمولا از مرحله اتود تا اجرا، کلی تفاوت پیدا خواهد کرد. همین اتفاقات پیشبینی نشده هم قسمت جذاب کار برای من است. همیشه مرحله اولیه کار که صحنهسازی داستان است، بیشترین حجم صرف وقت را برای من دارد.
مشتاق دیدن بازخورد کارهایم بین بچهها هستم
اول لازم است بگویم که تصویرگری لزوما فقط برای سنین کودک نیست و تمام گروه سنی مثل نوجوان، جوان و حتی بزرگسال را شامل میشود. اولین تجربه تصویرگری من هم رمان معروف «صد سال تنهایی» مارکز بود که پروژه دانشگاهیام بود و مخاطبین سنیاش را گروه بزرگسالان و جوانان تشکیل میدادند. ولی اولین کتاب کودکی که از من چاپ شد از نشر «شباویز» بود و داستانی مفصل داشت تا به چاپ رسید. جواب دادن به این سوال که کدام اثر تصویرگری کودک خود را در طی این سالها، بیشتر دوست دارم سخت است. مثل این است که از مادری بپرسند کدام فرزندت را بیشتر دوست داری. فقط میتوانم بگویم قطعا آن کارم که حاصل تصورات شخصی ذهن خودم است را بیشتر دوست دارم تا کارهای سفارشی که فضا را برای خلق، بستهتر کردهاند. من خیلی مشتاقم بازخورد کارهایم را در بین بچهها ببینم. ولی متاسفانه پروسه تولید کتاب به گونهای است که بیشترِ تصویرگران حتی خود نویسنده را نمیبینند چه برسد به مخاطبین. درست است که تعدادی از کتابهایی که کار کردهام، لوح تقدیر گرفتهاند یا به نمایشگاههای داخلی یا خارجی راه یافتهاند، ولی انتخاب داوران با انتخاب کودکان متفاوت است. با تمام اینها من معتقدم به تعداد کودکان دنیا، سلایق متفاوت وجود دارد و هر چه تنوع تصاویر بیشتر باشد، سواد بصری کودکان ما بیشتر رشد میکند. متاسفانه بعضی از ناشرین به تصویرساز هم دیکته میکنند چه بکشد و چطور کار کند. این یعنی استفاده ابزاری از هنرمند، نه استفاده از خلاقیت ذهنی او.
تعریف هنر
تعریف هنر، دغدغهای است که تا کنون خیلی از هنرمندان دنیا، دیدگاههای متفاوتی از آن داشتهاند که تعریف هر کدام، وقتی در کنار آثارشان میبینی و مقایسه میکنی، بهتر مفهوم پیدا میکند. پابلو پیکاسو حرف جالبی میزند که میگوید: «انقدر به دنبال تعریف هنر نباشید. سعی نکنید هنر را تعریف کنید بلکه آن را بیافرینید». به نظر من هم هنر برای تعریف شدن نیست، بلکه برای آفریده شدن است. در واقع به عقیده من هنر، همان کشف زبان است. وقتی هنرمندی زبان بیان خودش را پیدا کرد، دیگر نیازی به توضیح اینکه چه خلق کرده نخواهد داشت. زیرا همه با چشم میبینند یا میشنوند که بسیار گویاتر و ملموستر است.
جشنوارهها و نمایشگاهها
در هفتمین دوسالانه تصویرگری زاگرب که اخیرا برگزار شده است، با سه اثر شرکت داشتم که هر سه پذیرفته شدهاند. اولین بار بود که در این جشنواره شرکت میکردم. موضوع این بینال «شهر من» بود که من از مجموعه شخصی خودم سه فریم را که مرتبط بودند انتخاب کردم و فرستادم. هر تصویرگری وقتی کارش را برای داوری به جشنوارهای میفرستد، طبعا تا حدی انتظار پذیرفته شدن را میدهد، ولی خیلی هم پیش آمده که چنین اتفاق نیفتاده است. جشنوارههای داخلی و خارجی زیادی بودهاند که در آنها حائز رتبه شدهام. مثل جشنواره ساتریکون لهستان، رنگهای مقدس ایتالیا، دو سالانه پرتغال تحت عنوان هزار و یک شب، بینال تصویرسازی بلگراد در صربستان، جشنواره تصویرسازی شارجه و این آخری هم زاگرب کرواسی. در ایران هم آثارم در جشنوارههای متعددی مثل مولانا و هزار و یک شب و... برگزیده شدهاند. درباره جشنوارهها و نمایشگاهها و تاثیر شرکت در آنها باید بگویم حس رقابت و هیجان برای شرکت در آنها برای رشد کار هنرمندان مفید است. برگزیده شدن میتواند برای بالا بردن رزومه کاری خوب باشد ولی ممکن است خط تفکری بسازد که خیلی از جوانها فکر کنند باید جشنوارهپسند کار کنند. این تفکر، اشتباه محض است. چون همه جا به هر حال سلیقه هم اِعمال میشود و رد شدن کارها صرفا به معنای ضعیف بودن یا بد بودن کار نیست.
دشواریهای تصویرگری مذهبی
تا به حال در جشنوارههای بینالمللی امام رضا(ع) شرکت نکردهام و اطلاعی هم درموردش ندارم. ولی درباره کارکرد چنین جشنوارههایی، معتقدم هنرمندان جوان از هر نقطهای که کارشان دیده شود، باید شروع کنند. اما درباره دو سالانه نیایش که در آن شرکت داشتم باید بگویم من آن زمان تقریبا سه ماه ساکن مشهد بودم که متوجه این فراخوان شدم و شرکت کردم. سوژهها در این جشنواره، تعریف شده بودند و داستانی مشخص داشتند که نمیشد خارج از آن موضوعات کار کرد. چند اثر من در آن جشنواره برگزیده شد. به طور کلی در مورد تصویرگری مذهبی داخل ایران، نقدهای زیادی وجود دارد. در تصویرگری از نوع مذهبی، چون نظر ناشر اِعمال میشود، معمولا تصویرگر صاحبنظر نیست. در نظر بگیرید داستانی برای خلق به شما داده میشود که نقش اول داستان از اشخاص مقدس دینی هستند که اجازه تصویر داده نمیشود. همین موضوع، سختی کار را دو چندان میکند. زیرا مجبور هستی پرسوناژ اصلی را حذف کنی در حالی که به داستان ضربه نخورد.
تجربه شیرین انیمیشنسازی
اولین کارم در عرصه انیمیشنسازی، یک پروژه سینمایی بود که با یک تیم کوچک ولی بسیار دوستداشتنی کلید خورد و تجربه بسیار شیرینی بود. چون به شیوه کاملا سنتی دو بعدی کار میکردیم که آرزوی همیشگیام بود و از صفر تا صد کار را همراهی کردم. نویسنده داستان و کارگردان جناب آقای سیفی بودند که خیلی چیزها از ایشان یاد گرفتم. بعد از آن، یک تیزر تلویزیونی بود که به صورت 2D انجام دادم و یک مجموعه سیدیهای آموزشی دوره دبستان که به صورت انیمیشن کار میشد و قسمتی از کار به من سپرده شد که متاسفانه تا کنون نمونه کار خودم به دستم نرسیده است.
هنر زندگی کردن
در پاسخ به این سوال که برای رسیدن به جایگاهی که امروز دارم، چه سیری را در هنر طی کردهام و دچار چه تحولاتی شدهام باید بگویم هنوز فکر نمیکنم به جایگاهی رسیده باشم که حرفی برای گفتن داشته باشم. این را به دور از هر تعارفی بیان میکنم. حتی شنیدن این سوال هم برایم تازگی دارد. فقط میتوانم بگویم این تحولات در هیچ برههای از زمان، از بین نمیرود. مهم، حرکت کردن است و زمانی که حس کنی به مقصد رسیدی، آغاز مردن است. در آخر حرفم میخواهم بگویم باید بیشترین لذت را از سادهترین اتفاقات دور و بر زندگی برد. به عقیده من، این سادهترین تعریف، از هنر زندگی کردن است.
آنطور که از زبان پدر و مادرم شنیدم، دو ساله بودم که روی دیوار خانه نقاشی میکشیدم. خودم هم یادم است که در دوران مدرسه همیشه دفتر و کتابهایم پر از نقاشی بود. به طوری که مادرم نگران میشد مبادا افراط من در نقاشی، باعث جلوگیری از پیشرفت درسهایم شود. چون ریاضی میخواندم، فکر نمیکردم روزی ورق برگردد و وارد رشته نقاشی شوم. دانشگاه هنر، برای من اولین مکان در زندگیام شد تا نخستین قدمهایم را برای کشف خودم بردارم. مسلما در این میان، اساتید مجربی داشتم مثل استاد جعفری عزیز که سعیشان این بود هر هنرجویی فضای شخصی خودش را بشناسد و در مسیر خود حرکت کند. ما تازه فهمیدیم که هر کدام میتوانیم زبان خاص و منحصر به فردی از هنر باشیم که حرف جدیدی بزند. مهم، فقط شناخت زبان بود. بعد از ازدواجم خدا دو هدیه به من داد که فکر میکنم عشق به فرزندانم مهمترین انگیزههای زندگی من بودند و با نیروی حمایت مادر و پدرم تا الان توانستم قدم بردارم. در دوره تحصیلات فوق لیسانس هم اساتید جوان و پرتجربه بسیار موثر بودند. اگر چه معتقدم بیشترین عامل موفقیت هرکس
آرزوهای خود را دنبال کنید
هرکس در زندگی، آرزوهایی را دنبال میکند که ریشه در کودکیاش داشته است. حتی اگر ناخودآگاهانه باشد. من هم از این قاعده مستثنی نیستم. وقتی بعضی اوقات فکر میکنم آیا مسیرم را درست انتخاب کردم یا نه؟ تنها جوابی که من را قانع میکند این است که این همان آرزوی کودکیام بوده است و درباره این سوال که چرا تصویرگری را انتخاب کردم؟ راستش هنوز هم خودم نمیدانم چرا، ولی بسیار خوشحالم. چون اتفاقی نبود که غیر منتظره و یا شانسی باشد. من قبل از این که وارد این رشته شوم، وارد رشتههای بسیار نامرتبط از هنر شدم که در نهایت، این شاخه از هنر را برایم رقم زد. دو ترم در دانشکده هواپیمایی مشغول بودم و بعد ریاضی کاربردی و معماری خواندم و در نهایت، بین نقاشی و طراحی صنعتی، نقاشی را انتخاب کردم. الان میبینم این دقیقا همان انتخاب دوران کودکیام بوده که درستترین است. همیشه به بچههای خودم هم میگویم دقیقا همان مسیری را که علاقه دارند دنبال کنند. چون استعداد هر کس، زیر سایه علاقه است که رشد پیدا میکند.
از ایدهپردازی تا پیادهسازی
درباره شکل، فرم و سبک هنری خود در تصویرگری،
مشتاق دیدن بازخورد کارهایم بین بچهها هستم
اول لازم است بگویم که تصویرگری لزوما فقط برای سنین کودک نیست و تمام گروه سنی مثل نوجوان، جوان و حتی بزرگسال را شامل میشود. اولین تجربه تصویرگری من هم رمان معروف «صد سال تنهایی» مارکز بود که پروژه دانشگاهیام بود و مخاطبین سنیاش را گروه بزرگسالان و جوانان تشکیل میدادند. ولی اولین کتاب کودکی که از من چاپ شد از نشر «شباویز» بود و داستانی مفصل داشت تا به چاپ رسید. جواب دادن به این سوال که کدام اثر تصویرگری کودک خود را در طی این سالها، بیشتر دوست دارم سخت است. مثل این است که از مادری بپرسند کدام فرزندت را بیشتر دوست داری. فقط میتوانم بگویم قطعا آن کارم که حاصل تصورات شخصی ذهن خودم است را بیشتر دوست دارم تا کارهای سفارشی که فضا را برای خلق، بستهتر
تعریف هنر
تعریف هنر، دغدغهای است که تا کنون خیلی از هنرمندان دنیا، دیدگاههای متفاوتی از آن داشتهاند که تعریف هر کدام، وقتی در کنار آثارشان میبینی و مقایسه میکنی، بهتر مفهوم پیدا میکند. پابلو پیکاسو حرف جالبی میزند که میگوید: «انقدر به دنبال تعریف هنر نباشید. سعی نکنید هنر را تعریف کنید بلکه آن را بیافرینید». به نظر من هم هنر برای تعریف شدن نیست، بلکه برای آفریده شدن است. در واقع به عقیده من هنر، همان کشف زبان است. وقتی هنرمندی زبان بیان خودش را پیدا کرد، دیگر نیازی به توضیح اینکه چه خلق کرده نخواهد داشت. زیرا همه با چشم میبینند یا میشنوند که بسیار گویاتر و ملموستر است.
جشنوارهها و نمایشگاهها
در هفتمین دوسالانه تصویرگری زاگرب که اخیرا برگزار شده است، با سه اثر شرکت داشتم که هر سه پذیرفته شدهاند. اولین بار بود که در این جشنواره شرکت میکردم. موضوع این بینال «شهر من» بود که من از مجموعه شخصی خودم سه فریم را که
دشواریهای تصویرگری مذهبی
تا به حال در جشنوارههای بینالمللی امام رضا(ع) شرکت نکردهام و اطلاعی هم درموردش ندارم. ولی درباره کارکرد چنین جشنوارههایی، معتقدم هنرمندان جوان از هر نقطهای که کارشان دیده شود، باید شروع کنند. اما درباره دو سالانه نیایش که در آن شرکت داشتم باید بگویم من آن زمان تقریبا سه ماه ساکن مشهد بودم که متوجه این فراخوان شدم و شرکت کردم. سوژهها در این جشنواره، تعریف شده بودند و داستانی مشخص داشتند که نمیشد خارج از آن موضوعات کار کرد. چند اثر من در آن جشنواره برگزیده شد. به طور کلی در مورد تصویرگری مذهبی داخل ایران،
تجربه شیرین انیمیشنسازی
اولین کارم در عرصه انیمیشنسازی، یک پروژه سینمایی بود که با یک تیم کوچک ولی بسیار دوستداشتنی کلید خورد و تجربه بسیار شیرینی بود. چون به شیوه کاملا سنتی دو بعدی کار میکردیم که آرزوی همیشگیام بود و از صفر تا صد کار را همراهی کردم. نویسنده داستان و کارگردان جناب آقای سیفی بودند که خیلی چیزها از ایشان یاد گرفتم. بعد از آن، یک تیزر تلویزیونی بود که به صورت 2D انجام دادم و یک مجموعه سیدیهای آموزشی دوره دبستان که به صورت انیمیشن کار میشد و قسمتی از کار به من سپرده شد که متاسفانه تا کنون نمونه کار خودم به دستم نرسیده است.
هنر زندگی کردن
در پاسخ به این سوال که برای رسیدن به جایگاهی که امروز دارم، چه سیری را در هنر طی کردهام و دچار چه تحولاتی شدهام باید بگویم هنوز فکر نمیکنم به جایگاهی رسیده باشم که حرفی برای گفتن داشته باشم. این را به دور از هر تعارفی بیان میکنم. حتی شنیدن این سوال هم برایم تازگی دارد. فقط میتوانم بگویم این تحولات در هیچ برههای از زمان، از بین نمیرود. مهم، حرکت کردن است و زمانی که حس کنی به مقصد رسیدی، آغاز مردن است. در آخر حرفم میخواهم بگویم باید بیشترین لذت را از سادهترین اتفاقات دور و بر زندگی برد. به عقیده من، این سادهترین تعریف، از هنر زندگی کردن است.