۱
۰
تاریخ انتشار
شنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۰۰:۵۴
دکتر جعفر مروارید در گفتگوی اختصاصی با خبرگزاری رضوی:

"زیارت" مفهوم بنیادینِ زیست در مشهد/تاریخ مشهد، سرشار از رقبای فکری است که گفتگو را جایگزین خشونت کرده اند

بخش اول
"زیارت" مفهوم بنیادینِ زیست در مشهد/تاریخ مشهد، سرشار از رقبای فکری است که گفتگو را جایگزین خشونت کرده اند
فائزه اعتمادگلستانی- سرویس فرهنگ/ دکتر مروارید، عضو هئیت علمی گروه فلسفه دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد و مدیر مرکز آموزش های کوتاه مدت موسسه حکمت و همچنین مدیر دپارتمان گفتگوی ادیان جامعه المصطفی مشهد است.
وی فعالیت های زیادی در حوزه مطالعات بین المللی و بین الادیانی داشته است؛ از جمله آن تلاش هایش در مرکز مطالعات اسلامی به زبان انگلیسی دانشگاه فردوسی و نیز جذب دانشجویان بین المللی است. نکته مهم تر این است که دکتر مروارید ملاقات های بسیاری در قالب هیئت های دانشگاهی و ادیانی در کشورهای مختلف، از جمله آمریکایی و اروپایی و نیز نشست های گوناگونی با پیروان ادیانی همچون مسیحیت و یهودیت داشته است.
به همین بهانه با وی به گفتگوی مفصلی درباره شهر مشهد و ظرفیت های آن برای تحقق "پایگاه گفتگو و مناظرات جهان اسلام" پرداخته ایم که در ادامه بخش اول آن را می خوانید:
آقای دکتر مروارید برخی مشهد را، شهر گفتگو می دانند، به نظر شما امکانِ تحقق این نگاه به مشهد چه شرایطی را می طلبد؟
به نظرم برای آغاز باید ابتدا تعاریف لازم از مقوله "گفتگو" را طرح کرد. اگر "گفتگو" را در ارتباط با بحث خودآگاهی و آگاهی تاریخی ببینیم؛ آنگاه وقتی از "گفتگو"  صحبت می کنیم، از یک سه گانه ای صحبت می کرده ایم که بخش دیگر آن "خودآگاهی" و بخش دیگرش "آگاهی تاریخی" است.
"گفتگو"  در نسبت باخود آگاهی و آگاهی تاریخی معنا پیدا می کند، آنگاه پیشرفت فکری هر جامعه به طور کلی در گرو این است که (چه در سطح نخبگانی و چه در سطح عمومی اش) از خودآگاهی برخوردار باشد و همچنین تاریخ خود را بشناسد.
 حال این "خود"ی که می گوییم با یک نگاه فلسفی یک "خودِ فرهنگی" و یک "خودِ اجتماعی" است. این "خود" ،عالم زیسته ماست؛ ما در عالمی زندگی می کنیم و این عالم داشته های ماست.
این عالم مجموع داشته های فرهنگی، اجتماعی و تاریخی ماست و ما با این داشته ها به "گفتگو" با دیگری می پردازیم. تا این داشته ها را نشناسیم، "گفتگو"  رخ نخواهد داد. در این عالم زیسته، "گفتگو"  نقطه ارتباط گذشته با آینده  است. یعنی گذشته ما (که عبارت است از تجربه زیسته ما مشتمل بر تاریخ، فرهنگ و سیاست) از طریق "گفتگو" با آینده ای که در انتظارش هستیم و پیشرفت ما در آن است، ارتباط برقرار می کند. بنابراین «توسعه فرهنگی» با نگاه پیشرفتگرایانه که یکی از گزاره های مهم نواندیشان است از طریق همان داشته ها و ریشه ها، و همچنین کشف آن "هویت" گذشته و همچنین استمرار تاریخی اش در آینده ای که می طلبیم، صورت خواهد پذیرفت.
این "هویت"، یک پروسه یا یک مسئله پویا و تحولی است؛ هویت ها در طول زمان، بر اساس نیاز های زمانه
و رجوع به سنت گذشته تغییر می کنند.
سنت گذشته یک امر ثابت است، اما این سنت در یک فرآیند دیالکتیکی، پویایی خود را نشان می دهد و "دیالوگ" هست که ما را به این دیالکتیک می رساند.
نکته دیگر این که هیچ آینده ای هم بدون گذشته معنادار نیست. صحبت از پیشرفت، صحبت از آینده ای است که بر اساس گذشته تعریف شده است. جامعه ای که به گذشته خود پشت کند، آینده ای نخواهد داشت. آینده ما برخواسته از سنت و میراثی است که حالا بر دوش نسل کنونی قرار گرفته است. اگر نسل کنونی میراث خود را نفی کند، گویی خود را نفی کرده؛ پس چه جایی برای گفتگوی باقی می ماند!
"خود" با "خود" بودنش می تواند با دیگری "گفتگو" کند و اگر "خود" از میان برود، "گفتگو" ممکن نخواهد بود. پس نتیجه می گیریم جامعه ای که گذشته خود را نفی کند، آینده خویش و طرح امکان های اصیل آینده را منتفی کرده است.

 کمی بیشتر درباره پیشینه ملت هاو نحوه مواجهه با آن برای رسیدن به توسعه و پیشرفت بگویید؟
 هر پیشرفتی در یک طرح نو درانداختن معنا می شود و طرح نو درانداختن، بدون اتکا بر پیشینه خویش، ناممکن است؛ اما چه پیشینه ای؟ گذشته ای که ما از آن صحبت می کنیم، گذشته بماهو گذشته نیست، بلکه گذشته ای هست که چراغ آینده است، صحبت ما بر سر حفظ پیشینه و باز تعریف آن بر اساس نیازهای فعلی است. صحبت از سنتی است که در یک گفتگوی انتقادی و یک دیالوگ مستمر، به نحو ابداعی به سخن در می آید. گذشته ای که به سخن در می آید و ما آن را تفسیر می کنیم و براساس انتظارات خود ، به دنبال فهم جدیدی از آن هستیم.
اینک از این فرآیند، یک "هویت سیال" و یا "هویت دیالکتیک" بدست می آید؛ که البته ریشه در "سنت" دارد. بنابراین "گفتگو" صرفا معرفت شناسانه نیست. همین طور به دنبال انتقال خبر یا ایده ای از فردی به فرد دیگر نیست، بلکه فرآیندی زاینده و پرورش دهنده است.
در اینجا "گفتگو" به عنوان ابداع جدید، تولید فرهنگی و سنتز فرهنگی بیان می شود؛ لذا نگاه ما در اینجا به گفتگو، نگاهی "وجودگرایانه" است.
آنچه مقصود من در اینجاست، "گفتگو"  به عنوان یک راهبرد برای تفکر ورزی و ابداع های جدید است و امری صرفا فلسفی و انتزاعی نیست بلکه به تعاملِ عینی و  فعال و مثبت با نیروهای اجتماعی و اقتصادی در داخل و خارج،  و تعامل با فرهنگ های دیگر می انجامد، همچنین اندیشه ای است که پیشرفت یک جامعه به دنبال آن صورت می گیرد؛ نکته ای که در فضای مدیریت فرهنگی از آن به "منابع انسانی" تعبیر می کنند. منابع  انسانی نیز چون تولید اندیشه در آن صورت می گیرد حائز اهمیت هستند. و تولید اندیشه ، ریشه در "گفتگوی زاینده فرهنگ" دارد و همچنین کاربست های سنت را در دوران جدید به ما نشان می
دهد.
جامعه پویا، جامعه ای خواهد بود که طبقات مختلف اجتماعی آن، امکان فهم متقابل و تعامل دوطرفه با جوامع دیگر را دارا باشند و این تعامل فرهنگی، بستری برای داد و ستدهای اقتصادی در سطح تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی را نیز، فراهم میاورد.
مشهد شاهد حضور، فرهنگهای متنوع و توریسم فرهنگی و دینی و جذب سرمایه از کشورهای منطقه و حضور مسالمت آمیز فرهنگهای متنوع بوده است که افق آینده مشهد 2020 و 2030، باید ناظر به توسعه شهرکهای بین المللی و بین الادیانی در بعد عمومی و ایجاد پردیس های دانشگاهی بین المللی در بعد آکادمیک و تخصصی باشد.
پس از ترسیم کامل مفهوم "دیالوگ" و بیان پیش فرض های لازم برای تحقق امر "گفتگو"، به بررسی استراتژی های مورد نیاز آن در شهر مشهد بپردازیم، به نظر شما اگر بخواهیم به سراغ مشهد به عنوان فضای "گفتگو" برویم و کمی عینی تر و عرفی تر مسئله را بیان کنیم، بهترین گزاره چیست؟
در ابتدا باید اشاره کنم که مشهد، در سال 2017، از سوی آیسسکو، به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام ، انتخاب و اعلام شد. اما متاسفانه از این ظرفیت، به خوبی استفاده نشد. اگر مدیران و دست اندرکاران امر، به علت ضیق بودجه، توانایی اجرای طرحهای کلان را نداشتند، حداقل، مفاهیم نو و مبتنی بر هویت و تاریخ مشهد، امکان گفتمان سازی در سطح عموم جامعه، را داشت و از ظرفیت عظیم نخبگان مشهدی که عموما در نهادهای تصمیم گیر فرهنگی و اجتماعی در سطح کشور حضور دارند، امکان استفاده بود و از ظرفیت طیف عظیم خطبا و شعرا در مشهد، برای فرهنگ سازی و ارتقا دانش عمومی درباره مشهد 2017، میتوانست بهره ها برده شود. هرچند به نظر بنده، مشکل اصلی، در این سردرگمی ، مشکل بودجه نبود، بلکه مشکل در نداشتن اجماعی نخبگانی و عمومی ، درباره مفاهیم بنیادین درباره "شهر و شهروندی و پایتخت فرهنگی" بود. این اختلافِ  نظر، به هرج و مرج در عمل منجر شد و در نهایت، متضرر اصلی در این فقدانِ وفاق در سطح تصمیم گیرندگان فرهنگی شهر، شهروندان و هویت فرهنگی شهر بود.
از این تجربه تلخ که بگذریم، به اعتقاد من اگر بخواهیم از مشهد و "گفتگو" سخن بگویم، بهترین راه این است که از "زیارت" آغاز کنیم. "زیارت" دال مرکزی و مفهوم بنیادین زیست در مشهد است، مشهد هویت خود را از "زیارت" گرفته است. بخش عمده ای از آن چه به عنوان سنت مورد تاکید قرار گرفت، خود را در بستر "زیارت"، در مشهد نشان میدهد. اما کدام زیارت؟ نه زیارت به عنوان یک پروسه انتزاعی، بلکه زیارت به عنوان یک زیست دینی؛ یعنی زیارت به عنوان یک مسیر فرهنگی- اجتماعی که یک طرف آن مفاهیم کلامی قراردارد و آن ها را در زیارتنامه ها می بینیم و طرف دیگر این طیف، رفتارهای اجتماعی و فرهنگی است که در پروسه "زیارت"
رخ می دهد. زیارت با این نگاه، مطلوب ترین بستر برای رخداد "گفتگو" در مشهد است.
امام رضا(ع) که همه این برکات و صحبت ها ناشی از وجود شریف ایشان است، در حدیث معروفشان می گویند: ((اگر انسان محاسن کلام ما را بفهمند...)) ایشان در اینجا تمامی مردم را مورد خطاب قرار می دهند، نه فقط شیعیان یا مسلمانان. امام (ع)، مخاطبی جهانی را خطاب می کنند که قرار است زیبایی های کلام امام را کشف کند که اگر این انسان، زیباهای کلام امام را کشف کند، تبعیت کرده و وارد این بازی دینی خواهد شد.
استراتژی محاسن کلام امام (ع)،  مبتنی است بر به رسمت شناختن انسان، بدون هیچ مرزبندی عقیدتی، فکری و نژادی. این انسان با یک تفسیر "شمول گرایانه" ،  مخاطب کلام امام قرار گرفته است. یعنی وظیفه ماست که به شکل جهان شمول، از همگی بخواهیم که بخش های زیبای کلام امام را کشف کنند. امام همچنین از میان سطوح مختلف و مراتب مختلف کلامشان، سطح "زیبایی شناسانه" را مورد تاکید قرار داده اند. با این نگاه "زیارت" از انحصار یک انسان شیعه دوازده امامی تبدیل به "زیارت" به عنوان یک بستر معنوی برای "انسانیت" تبدیل می شود. یعنی گویی مایک طیف تشکیکی در زیارت داریم که یک طرف آن شیعه دوازده امامی با بالاترین درجات ایمان قرار دارد و این طیف ادامه دارد تا جایی که اهل سنت و اهل کتاب و حتی انسانی که دین خاصی ندارد( اما طالب معنویت هست) نیز مخاطب امام قرار می گیرد. پس باید امکان ورود وی به این بستر هم وجود داشته باشد. و در این بستر، تحول و تکامل پیدا کند. با این نگاه، راه برای گفتگو با ادیان دیگر و به طور عمومی "گفتگو با انسانیت" فراهم می شود.
"زیارت" دارای طیف های تفسیری مختلفی است. تاکنون تفاسیر عارفانه، ایمان گرایانه، وجودی (اگزیستانسیال)، اجتماعی- سیاسی از زیارت، در میان الهی دانان شیعی، وجود داشته است. به عنوان یک نمونه بنیادین، تفاسیر متنوعی از علت و هدف قیام امام حسین (ع) وجود داشته است که گفتمان های مختلفی را درباره نقش امام (ع) و مدل های متنوع زیارت، شکل می دهد. از تفاسیر اجتماعی- سیاسی گرفته تا تفاسیر عارفانه و تفاسیر وجودی از قیام حضرت (ع).
 با یک نگاه کلی تر، همین تنوع گفتمانی را درباره زیارت سایر ائمه «علیهم السلام»، نیز می توان مشاهده کرد.
بدون اینکه در اینجا بخواهیم ، ادله و قرائن تفاسیر مختلف را بررسی کنیم و یکی را بر دیگری ترجیح دهیم،  باید راه را برای تفاسیر مختلف از "زیارت" باز کنیم، یعنی در کنار تفسیر سیاسی و اجتماعی، جایی هم برای تفسیر وجودی و عرفانی از "زیارت" در نظر بگیریم و اگر از مشهد و زیارت صحبت می کنیم و از شهری که هویت خود را از "زیارت" گرفته و زیارت به منزله گذشته و سنت عمل می کند، پس
"زیارت" را به عنوان "محاسن" کلام امام (ع)  بدانیم و انسان را در هر شکلی که هست مخاطب امام بدانیم، این به معنای  گشودن مسیر "مواجهه با دیگری" است. در این صورت "زیارت" را یک پروسه تشکیکی دانسته ایم که یک انسان طالب معرفت و معنویت که شاید دینِ رسمی خاصی هم نداشته باشد،  می تواند وارد آن بشود؛ شاید در آینده،  برای او امکان تغییرو تحول ایجاد شود.
اینک که زیارت را به عنوان گزاره ای دانستیم که امکان "گفتگو" در بستر آن شکل می گیرد، به کاربست این استراتژی در هویت یابی شهر مشهد و مدیریت فرهنگی آن بپردازید؟
گفتگو یک ریشه سقراطی دارد. همه می دانیم که وی را معلم گفتگو دانسته و رساله های سقراطی مشهور است. اتفاقا سقراط، دغدغه اخلاقی نیز داشته است، چرا که راه اخلاقی شدن را از طریق "گفتگو" می دانست. در کنار این سنت فلسفی، "سنت دینی"  گفتگو، نیز از قدمت طولانی و اصالت خویش برخوردار است. آموزه قرآنیِ "استماع قول و اتباع احسن"  و نیز   روایاتی که تاکید می کنند (( اضربوا بعض الرای ببعض، فیتولد منه الصواب، آرا را در مواجهه با هم قرار دهید که از آن رای صحیح پدید می آید))، مبنای نظریه دینی درباب گفتگو را فراهم می کند.
برای رسیدن به گفتگوهای ایجابی و حقیقی، باید از گفتگوهای منفی و سلبی، اجتناب کرد. گاهی گفتگوهایی صورت می گیرد که افراد می خواهند غلبه و قدرت خویش را به نمایش بگذارند، در حالیکه مقصود  از "گفتگو" این نیست. گاهی نیز گفتگو، برای مسخره کردن صورت می گیرد که گفتگوی منفی به حساب می آید. اما گفتگوی فعال و ایجابی، گفتگویی به منظور "رسیدن به کشف حقیقت با مشارکت دو طرف" است؛ چرا که دیالوگ یعنی شناخت دو طرفه. در دیالوگ، برخلاف منولوگ، طرفین گفتگو در یک موضع برابر قرار دارند؛ اگر هم در موضع برابر نباشند، تواضع پیشه کرده و خود را در یک موضع برابر قرار دهند و هر دو طرف در پروسه کشف حقیقیت، به صورت برابر قرار گیرند. اینک این "گفتگو" که قرار است به کشف حقیقت منجر شود، ما را به دیالکتیک می رساند. سقراط هم از همین روش بهره جست تا درباره مفاهیم بنیادینی همچون حقیقت، عدالت، معرفت، شجاعت، زیبائی.. افراد را به خود-آگاهی برساند و ندای درونی آنان را با گفتنِ ((نمیدانم)) به گوششان برساند.
در بستر معارف دینی هم به این موارد توصیه شده است. نگاه مشورتی به "گفتگو" در امور عامه و حکومتی نیز یافت می شود؛ در شیوه حکومتی حضرت علی(ع) دیده می شود که ایشان مشورت را در دستور کار خود قرار می دهند.
 با این رویکرد به "گفتگو"، شیوه جدیدی در مدیریت فرهنگی شهر مشهد می تواند صورت پذیرد که در آن "گفتگو" به عنوان عمل کننده به آموزه های دینی و نیز به عنوان سردمدار یک
مدیریت فرهنگی در کشور، هم به عنوان راهبرد و هم هدف به پیش رود.
نکته  الهام بخش و آموزنده اینست که اگر به تاریخ مشهد نیز بنگریم، نمونه هایی می بینیم که نشان از ریشه دار بودنِ سنت های"گفتگو" در پیشینه و هویت مشهد است. به همان اندازه که هویت های فقهی و کلامی ، "خویشتن" مشهد را تشکیل می دهند، جریان های ادبی و اجتماعی نیز در شکل گیری آن نقش دارند.  به همان اندازه که دکتر شریعی بخش انکارناپذیری از هویت و میراث فرهنگی مشهد است، مرحوم آیت الله میلانی، نیز  بخش دیگری از "خویشتن " مشهد است، و به همان اندازه که مرحوم آشتیانی (ره)، مفسر بزرگ فلسفه صدرایی، جزیی از هویت مشهد است، مرحوم میرزا مهدی اصفهانی (ره)، موسس مکتب معارفی اهل بیت (علیهم السلام)، نیز جزئی انکارناپذیر از سنت مشهد است.
هویت های رقیب، در یک داد و ستد و در یک سنتز بزرگتر، سیر تکاملی خویش را طی میکنند و"گفتگو" با همه این داشته ها صورت می گیرد. باید همه این هویات را در یک هارمونی بزرگتری در نظر گرفت، چرا که همگی باهم، منابع معرفتی، فرهنگی و تاریخی ما را تشکیل می دهد. با این نگاه اگر به "گفتگو" که قرار است، سنتز جدیدی را به ما بدهد بنگریم؛ به نکات مهمی دست خواهیم یافت.
 به طور مثال طبیعتا، انتظار ما این است که در پیشینه مشهد، در بخش های فقاهتی ، که حوزه تخصصی و دور از دسترس عموم است و به بیانی، غیرقابل انعطاف تر و جزمی تر است ، کم تر امکان گفتگو با دیگری، ممکن باشد؛  اما بر خلاف این تصور اولیه و دیدگاه عمومی، ما نمونه های موفقی در مشهد داریم که اتفاقا با دیگریِ خود که رقیب و دشمن فکری آن ها هم محسوب می شود، خشونت را غیر مجاز دانسته و فقط روش "گفتگو" را تجویز کرده اند. روش سنتیان جامعه ما و شاگردانشان، "گفتگو" با دگراندیشان بوده است. فقط در جریان "گفتگو" است که مخالفت ها و نقدها، امکان ظهور پیدا می کنند و  هرکجا امکان گفتگو میسر نشود، خشونت بروز می کند.
 تاریخِ مشهد ، شاهد آن است که  قشر سنتی با این که قدرت آن را داشتند، اما هرگز به سمت خشونت نرفته و روش "گفتگو" را در پیش گرفتند و و ثمره آن،  شکل گیری مکاتبی بود که هنر ارتباط و مواجهه با دیگری ، به توسعه های بعدی آن گروه، کمک کرد. در زمان حاضر نیز این امرِ مهم را در شهر مشهد می بینیم. در دوران معاصر، دگراندیشترین اندیشمندان، اتفاقا با عالمانی سنتی در مشهد (و نه تهران ) امکان گفتگو پیدا کرده اند و گفتگو و مواجهه فکری را محقق ساخته اند. تاریخ مشهد، سرشار از رقبای فکری است که گفتگو را جایگزین خشونت کرده اند و اتفاقا طبقه سنتی آن،  همواره با روش  گفتگو در مواجهه با "دیگری" بوده اند ؛ چه برسد به گروه نواندیشان!
 
 
 
https://www.razavi.news/vdcdsx0x.yt0jn6a22y.html
razavi.news/vdcdsx0x.yt0jn6a22y.html
کد مطلب ۲۸۲۹۳
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما

نظرات بازدیدکنندگان
حسن تقوی
Iran, Islamic Republic of
بالاخره آخرش چیشد؟